درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۹۴

پنجره وقتی خوبه، که رو به خورشید باشه

یه شعر خوب شعریّه، که سرتا سر امیده
پر از روزای روشن، صبح و سحر، سپیده
گلواژه های ساده، صمیمی و با احساس
مثل گل سرخی که، یکی برا تو چیده
 
یه دوست خوب بی وقفه، تا آخرش باهاته
تو شادی و تو غصّه، رفیق لحظه هاته
خنجر تو آستینش نیست، زلال و بی غل وعش
با اشکات اشک می ریزه، شریک خنده هاته
 
یه شهر خوب باید که، آباد و آزاد باشه
زنده و پر هیاهو، دلا باید شاد باشه
عدل مث آفتاب باید، سهم آدمهاش بشه
هوا که ابری می شه، دشمنِ بیداد باشه

حال وروز اینروزهای بیت عظما از زبان پیشکار معظم له

اینروزها از اندرونی حضرت آقا خبرهای خوبی نمی رسند. به قول معروف والزّاریاتی است که نگو و نپرس. مصیبت در مصیبت و عزا پشت عزا.
پیشکار آقا، خودش می گفت همه چیز قوز بالا قوز شده است. مشکلات مملکتی و منطقه ای و جهانی یک طرف، جناب ملک الموت هم دارد یکسره و بی وقفه بالای سر بیت برای خودش ویراژ می دهد.
می گفت: بعد از اینکه احمدی نژاد که الهی چشمان عدسی اش به باباقوری مزمن مبتلا شود آقا را از نفس کشیدن هم ناامید کرد، شیخ فری و دار و دسته اش آمدند اینجا و نشستند رو در روی آقا و شرم را خورده و حیا پس داده، گفتند که اگر عطای بمب اتمی را به لقایش نبخشید، چه می شود و چه و کذا و کذا... حضرت آقا هم با قاطعیتی که در همۀ عمرم از کسی ندیده بودم رو به آنها کرده و فرمودند: اگر واشنگتن سیتی را در دست راست من و مسکو را در دست چپم قرار دهید، از بمب اتم کوتاه نخواهم آمد.
خلاصه آنقدر گفتند و گفتند و از حال و روز مملکت و ضرورت برداشته شدن تحریمها و ترس از قیام مردم  روضه خواندند و نوحه سرایی کردند که آقا اندکی از قاطعیت خود کاستند و فی الفور بساط غنی سازی فردو را یکسره جمع و جور کردند و قلب راکتور اراک را هم  اجازه دادند که با بتن از کار بیندازند. آنگونه که گویی نه خانی آمده و نه خانی هم رفته است.

اعتدال به سبک شیخ حسن

در حکومت عمامه به سرها لغات و واژه ها معنای دیگری سوای آنچه در اصل و ذات آنهاست پیدا می کنند. البته در سرزمین تحت حکومت ولایت فقیه، این فقط لغات نیستند که قربانی می شوند، ارزشها نیز با چرخش صد و هشتاد درجه ای مواجه گشته و زشتی ها و رذالتها تبدیل به ارزش می گردند.
راه دور نمی رویم. رئیس جمهور همین رژیم فارغ از هر گونه شرم و حیا، چنان کلمه «اعتدال» را قربانی شارلاتان بازی و فریبکاری خویش کرده که احتمالا این لغت در آینده به گونه ای صد در صد متفاوت تعریف و معنی خواهد شد.
شیخ اعتدال تا همین حالا بیش از دوهزار اعدامی در کارنامه خدماتی اش! برای ایران و ایرانی ثبت کرده است. همین آقای اعتدال منش آبان ماه گذشته در پاسخ به سوال روزنامه نگار روزنامه «کریر دلا سرا» که از او در مورد آمار بالای اعدامها در ایران پرسیده بود، رندانه و طلبکارانه پاسخ داده بود که:
«بیشتر اعدامها در ایران مربوط به قاچاق مواد مخدر می باشند. ما مرز طولانی با افغانستان داریم و اگر اعدام را لغو کنیم، مواد مخدر به راحتی به اروپا خواهد رسید و برای شما بد خواهد شد».

شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۴

من و تو «ما»ی بی تا، بی نظیریم

من و تو «ما»ی بی تا، بی نظیریم    
بیا تا دست همدیگر بگیریم

یکی بودن به جایی نابَرَد ره
که در قید تک و تنها اسیریم

طریق و راه مردم راه حق است
بیا جز این ره و رسمی نگیریم

به یاد لاله های خون تپیده
برای فتح فردا ناگزیریم

«بی مرز در وقاحت»

گسست و از هم گسیختگی مثل خوره به جان رژیمی افتاده است که پایه های آن بر اصل و اساس فریب و دروغ و دزدی و خباثت بنیان گذارده شده است.
سراپای این حکومت امروز شبیه به پیکرۀ هیولایی مبتلا به جزام است که چرک و خون از آن جاریست و بوی گند و مشمئز کننده اش، مشامها را آزرده و فضا را آلوده کرده است.
آمار اعدامها روز به روز بالاتر می روند. سرکوبها فزونی می گیرند.  دزدی ها و اختلاسها ساعت به ساعت از پرده بیرون می افتند و رسوایان عالم را رسواتر و بی آبروتر از همیشه در پیش چشم مردم ایران و جهانیان به نمایش می گذارند. طرفه اینکه در این میان آخوند رمالی مثل مکارم شیرازی بر اینهمه دزدی و غارت و فساد چشم می بندد و عربده می کشد که:

«وجود فساد در جامعه به دلیل نبود حجاب است و در حال حاضر جامعه اسلامی به سمت بد حجابی می رود و این روند باید اصلاح گردد»

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۴

فرومایگان



فرومایگی متولد می شود
وقتی مبارزه نفی می شود
ایستادگی به ریشخند گرفته می شود
آزادگی غیر قابل تحمل می شود
و عشق معادل کلماتی زشت
با هرزگی تفسیر می شود.
فرقی نمی کند
شاعر باشی یا حرّاف

ترانه پشت صحنه مذاكرات


«عقب نشینی تا سقوط»


سرانجام ماراتن گفتگوها و جلسات مکرر در مکرر پنج بعلاوه یک با یک تفاهم نامه به کار خود پایان داد و ظریف و دارو دسته به خانه برگشتند تا خود را مهیای امضای توافق نامه طی ماه های آینده بنمایند.
حالا می شود دقیقا مثل یک بازی فوتبال بعد از نود دقیقه به آنالیز آنچه که روی داده است و نتایج حاصل از آن پرداخت و با سبک سنگین کردن داده ها و نگرفته ها دریافت که نتیجه نهایی این مذاکرات چه بوده است.
فراموش نکرده ایم که از آغازین روزهای شروع مذاکره، روحانی و تیم اعزامی اش صحبت از «برد-برد» می کردند و به قول معروف می خواستند اینگونه در افکار عمومی جا بیندازند که برای باخت نمی روند و می خواهند کاری کنند که «نه سیخ بسوزد و نه کباب». امروز کاملا مشخص است که رویای شیرین «برد-برد» تبدیل به کابوسی شده است که اثرات آن از همین حالا از درون رژیم نمایان شده است. بعنوان مثال:

یکشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۳

بزرگان موسیقی ایران از آندرانیک کبیر می گویند


یارِ خوبانِ سرزمینِ شرف


آندرانیک، آسمانی شد
از فنا رَست و جاودانی شد

یارِ خوبانِ سرزمینِ شرف
شهره در شهر مهربانی شد

همدلی را چه خوب معنا کرد
هم نمونه به همزبانی شد

پاک و پاکیزه خالص و بی غش
اینچنین بود و آنچنانی شد

اسوه، اسطوره در سرای هنر
معنیِ نابِ زندگانی شد

در نبردی برای آزادی
لایق فتح و قهرمانی شد

از می نابِ عاشقی نوشید
زین سبب چهره ارغوانی شد

از خدا بود و سوی او برگشت
آندرانیک، آسمانی شد

روح و روانش شاد و همنشین زیبائی های آسمانی باد.


27 فوریه سال 2015 میلادی (8 اسفند سال 1393).

آندرانیک، اسطورۀ راستین هنر در خدمت انسان

شریف بود و بزرگوار. متین و فروتن. که گفته اند: درخت هر چه پربارتر، سر به زیرتر. در مقابله با ظالمان دین فروش اما، سر بالا و سربلند، نستوه و استوار و پابرجا. اشرفی بود، اشرفی زیست و اشرفی گونه به 
دیار باقی شتافت.
به معنی واقعی کلمه انسان بود. از آن انسانهایی که از روحی زیبا و با شکوه برخوردارند که اگر غیر از این بود، نه می شد و نه می توانست که خالق اینهمه زیبایی و عظمت هنری خویش باشد.
در این وانفسایی که نان به نرخ روز خوردن، تبدیل به عادتی معمولی و عادی شده. در این روزگاری که چشم بر وجدان و شرافت بستن، بقای عمر ننگین را ضمانت می کند و در این دورانی که هنر تبدیل به کالایی برای فروش و نردبانی جهت بالا رفتن شده است. آری در این وانفسای نبرد نفس گیر و بس ناجوانمردانه و نابرابر بین حقیقت و دروغ و زیبایی و زشتی و نور و تاریکی، یکی مثل آندرانیک با آن سابقۀ درخشان و بی نقص و نقصان، با ردایی از شرف و وجدان و کوله ای از موسیقای ناب و دل انگیز آسمانی خویش، کفش و کلاه می کند و با خالص ترین فرزندان سرزمین اهورا همدل و همراه می شود و از زلالِ ناب و دلنشین زمزم هنر خویش، خستگان و تشنگان عطش زدۀ بیابانها و کوره راه های داغ و تفتیده راهِ رهایی و آزادی را سیراب و سرشار می نماید.
راستی! چقدر انسانیّت باید در تو اوج گرفته باشد که از آن جامعۀ پر زرق و برق به راحتی عبور کنی و اخم و طعنِ یاران و همکارانِ دیروز را به جان بخری و در حالیکه می توانی در میان همۀ سرها، سرترین باشی و مفتخر به رهبری کنسرت هاشان، آنگونه که با اشارۀ هر سرانگشتی شوری به پا کنی، به همۀ اینها پشت پا بزنی و سازت را نه برای کسب شهرت و ثروت، که برای نبردی نابرابر با هیولای ضدّ هنر کوک کنی و در این راستا بسازی و بنویسی و تنظیم کنی و بخوانی.
و توچه زیباتر می شوی آنگاه که با آنهمه هنر خدادادی به هنر مبارزه برای آزادی مردمی در بند و محروم نیز مسلح می شوی و راستی هنر اگر در خدمت آزادی، آنهم برای سرزمینی که نمایش ساز در رسانه هایش همچنان ممنوع است و سازها بارها بر سرنوازندگانش خرد شده اند و صدای زن را هنوز هم که هنوز است بر نمی تابند نباشد، پس به چه درد می آید؟!
نمی دانم اگر مرضیه ها، منوچهرها، عماد رامها و آندرانیکها و اندکی دیگر نبودند، جامعۀ هنری در فردای آزادی ایران چگونه می توانست روی پای خویش بایستد و قد راست کند و سر بالا بگیرد؟
استاد مسلم عشق! که زیبایی را به بهای عمر گرانبهای خویش به مردم میهنت تقدیم کردی و نتهای مقاومت را بر صفحۀ مبارزه ای عظیم و بی امان، تنظیم نمودی و سوار بر بالهای مواج امواج موسیقی خویش به اشرف و لیبرتی سر زدی و شرافت و انسان بودن را در کنسرتی عظیم در کنار اشرفیان رهبری کردی، دلمان برایت بدجوری تنگ می شود.
خالق زیبائی های اعجازگونه، اسطورۀ راستین هنر در خدمت انسان، والای بلند مرتبه و بی حد و مرز در صداقت و رفاقت تا آخرین لحظه و تا آخرین نفس، دلمان برایت بدجوری تنگ می شود.
حتما اشرفی ها که به تو خیلی نزدیک و تو به آنها خیلی نزدیکتر بودی هم همین حال و هوا و احساس را دارند. از دست دادن همرزمی چون تو برای هر مقاومت و جنبشی، سخت و طاقت فرسا و حتی جبران ناپذیر است.
فردا در اولین تپش تابش خورشید آزادی بر فراز آسمانِ آن میهن سرد و ماتم زده، از تو خواهیم گفت. از آنهمه بزرگواری و شرف. از بی حد و حساب انسانیّت و جوانمردی و از عشق بزرگ و بی نظیرت به ایران و مقاومت و مردمش. هر چند که در آن روز موسیقای آسمانی تو خود با مردم سخن خواهد گفت و در شادی و شور و شوقشان شریک و همراه خواهد شد.
سفر خوش ای مسافر شهر زمزمه های عشق و شور و مقاومت و ایستادگی.
یادت تا ابد در قلبهای تپنده برای آزادی، گرامی و جاودانه خواهد ماند.

چهارشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۳

« مژده جانا که ز آئینه خبر خواهد شد »


شب تاریک وطن باز سحر خواهد شد
فتنۀ زاهد بی مایه به سر خواهد شد

گُل شود غنچۀ نشکفتۀ بستان وطن
خاک پُر برکت ما باز چو زر خواهد شد

وطنم مأمن دزدان و تبهکاران نیست
دولت ظلم نگون، زیر و زِبَر خواهد شد

با فریب آمده بود آن دغل خرقه به دوش
بی شک از خانه به تدبیر، به در خواهد شد

«وقتی ماسکهای منتقد و مخالف، فرو می افتند»

جنگ و جدل گرگهای وحشی و غارتگر در رژیم ولایت عظما روز به روز وارد مراحل تازه تر و جدیدتری می شود. کارِ یقه درانیهای باندی و افشاگریهای نجومی به آنجا رسیده که  یقۀ رحیمی، معاون اول احمدی نژاد را نیز چسبیده اند و به جرم دزدی و فساد می خواهند پس از اخذ چند میلیارد ناقابل روانۀ زندانش کنند.
در همین اثناء یک شیر پاک خورده ای هم با به پا کردن الم شنگه های دل رژیم خوش کن، دوباره فیلش یاد هندوستان کرده و پس از کلی آسمان ریسمان کردن، به مجاهدین و مقاومت تهمت کلاهبرداری زده و به «بدعهدی و رذالت تقطیر شده و توجیه شده توسط احتمالا سیاست و ایدئولوژی» متهمشان کرده است!.
 ظاهرا مقاومت باید بهای رو شدن دست دزدهای گردن کلفت و عمامه دار در داخل ایران را، خارج از ایران و به کسانی بپردازد که سالها بر سر سفره اش نشسته اند، از برکت نانش فربه شده اند و از نعمت همراهی اش به اسم و رسمی رسیده اند. حالا هم که به آخر خط رسیده اند، ریل عوض کرده و در مسیر همراهی با دشمن شماره یک مقاومت افتاده اند، برآنند تا همانگونه که رژیم هار و وحشی، تروریست بودن خویش را انکار می کرد و با بذل و بخشش به از ما بهتران، انگشت اتهام را به سمت بزرگترین و جدی ترین  اپوزیسیونش نشانه می رفت، به یاری اش بشتابند و اینگونه جا بیندازند که که دزدی و بالا کشیدن مال دیگران به رژیم ختم نمی شود. به زبان ساده می خواهند ننگ کلاهبرداری های سر به فلک کشیده مقامات رژیم را به دامان مقاومت هم وصله

هیس! اینجا حکومت ولایت فقیه است


آخوندها از قدیم الایّام برای پوشاندن زشت کاریها و فسادهاشان « باب مصلحت» را مثل ابزاری در دست گرفته اند و هر جا که دسته گلی به آب داده اند با ادای شدید و غلیظ «آقا مصحلت نیست»  از افشای تبهکاری های خود و هم صنفی هاشان جلوگیری کرده اند و سر «حقیقت» را با تیغ تیز مصلحت بریده اند. عجبا که پوشاندن رذالتها و خباثتهای خویش را در راستای حفاظت از آبروی دین و اسلام و مسلمین، قلمداد کرده اند و به خورد ساده لوحان داده اند!
این «باب مصلحت» و استفاده از آن در حکومتی که اسلامی اش می نامند، ابعاد وسیعتری به خود گرفته است و از آنجائیکه دست آخوند جماعت برای دزدی و فساد و قتل و جنایت به میمنت حکومت بر یک سرزمین پهناور و به شدّت ثروتمند بازتر شده است، معجزۀ جادویی مصلحت نیز در تمامی ارگانهای رژیم نهادینه گردیده و هر کس نسبت به فراخور پست و سِمت و گندی که بالا آورده و می آورد،  خرج کردن مصلحت و قربانی کردن حقیقت را در راس امور کاری خویش قرار داده است.
واکنش تاریخی پیشنماز این جماعت یعنی سید علی خامنه ای به یکی از بزرگترین اختلاسهای تاریخ ایران، یعنی همان اختلاس سه هزار میلیارد تومانی معروف، با توجه به نکاتی که اندر باب آخوند و تمسّک به مصلحت در مقابل حقیقت رفت، اصلا عجیب نیست

یکشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۳

طالع نحس یک رژیم ورشکسته

آنگونه که از شواهد و قرائن برمی آید و بر اساس اتفاقات و حوادثی که در منطقه در جریان است، می توان دریافت که طالع رژیم فلک زده و منفور ملاها در ایران، اینروزها بدجوری قمر در عقرب است.
در عراق غلامِ همیشه دست به سینۀ آخوندها دیگر در راس قدرت نیست. بسیار بعید به نظر می رسد که نخست وزیر جایگزین، حتی اگر هم بخواهد، بتواند همانند مالکی ریش و قیچی را به دست آخوندها بسپارد. این در حالیست که رژیم روی عراق بعنوان یکی از سنگرهای استراتژیک خود حساب ویژه باز کرده بود. پاسدار جنایتکار قاسم سلیمانی را بعنوان فرماندار و رئیس مستقیم مالکی به آنجا فرستاده بود و ظاهرا همه چیز تحت کنترل بود اما ناگهان ورق برگشت و تا اینجای کار به جرات می توان گفت که سرپنجه های رژیم در عراق قطع شده اند. بنابراین از دست دادن یک سنگر مهم استراتژیکی معنایی جز دریافت یک ضربۀ استراتژیکی جبران ناپذیر نخواهد داشت.

دوشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۳

شیخ اعتدال و اسلام مدرن خمینی

روحانی رئیس جمهور حکومت ورشکستۀ آخوندها همزمان با آغاز هفتۀ دولت (بخوانید نکبت) همراه با اراذل و اوباشی که لقب وزیر گرفته اند بر سر خاک خمینی حاضر شد و آنجا حرفهایی زد که دجّالِ فرو رفته در گور را نیز به خنده انداخت.
او از خمینی بعنوان فقیه بزرگی نام برد «که برای اولین بار در تاریخ ایران و همچنین تاریخ شیعه و در چارچوب فقه حکومتی، فقه دولت و مقررات اسلامی، توانست دولت مدرن اسلامی به وجود آورد».
شاید منظور شیخ از اسلام مدرن خمینی، به خاطر استفاده او از جرّاثقالهای مدرن به جای طنابهای کهنه و پوسیدۀ دار، جهت حلق آویز کردن بر سر چهارراه ها باشد. شاید هم دستگاههای مدرن شکنجه در زندانها را مدّنظر داشته است. این احتمال هم وجود دارد که مدرنیّت اسلام خمینی را در دستگاههای قطع انگشت و دست و پا و یا بیرون آوردن چشم بینوایان از حدقه، دیده و درک کرده باشد

چهارشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۳

دریغ از سیمین!


سیمین غزل ناب فارسی از میان ما پر کشید و رفت. رفت تا همنشین فروغ و اخوان و شاملو و نادرپور شود. دردانه زنی که با شجاعت وارد حیطۀ غزل شد و با شوق و شور و قریحۀ ذاتی اش دریچه های نو و تازه بر اوزان غزل پارسی باز نمود. نماند و ندید وطن آزاد شده از بند و زنجیر آخوندها را تا همانگونه که پیشترها قول داده بود «دوباره بسازدش با خشت جان خویش». اما او با ایستادگی  در مقابل حکومت آخوندی با حربۀ شکست ناپذیر غزلهایش، رسالت خویش و قلمش را به احسن وجه انجام داد و نام خویش را جاودانۀ ادبیات فارسی ایرانزمین نمود.
دلمان برایش خیلی تنگ می شود اما همیشه و درهمه حال می توانیم در شعرها و سروده هایش، بازش یابیم. به امید روزی که وطن آزاد و رها شده را دوباره بسازیم و روح بلند مرتبه اش را شاد و شادتر نمائیم.

«زنان در صف مقدم نبرد با ارتجاع»




در حکومتی که از آغازین روزهای حاکمیّت نکبت بار خویش ارتجاع از اجزاء لاینفک آن بوده است  و سردمدارانش از دین چماقی ساخته اند تا بر هر سرکوب و جنایتی، رنگ و صبغۀ اسلامی بزنند، زن بودن پیش از آغاز محاکمه، «جرم» بزرگی به شمار می آید.

اصولا حکومتهای سرکوبگر برای بیرون راندن و کنار گذاشتن مخالفان خویش به حیله های مختلف متوسل می شوند و جالب اینجاست که همۀ آنها به دنبال راهی برای  مشروعیّت دادن به اعمال سرکوبگرانۀ خود می باشند. در این میان دست آخوندهای حاکم بر ایران از همان اولین روزهای حکومت، بازتر از سایر دیکتاتورها در اقصی نقاط عالم بوده است، چرا که آنها از دین بعنوان ابزاری قدرتمند  برای محدود کردن و بستن دست و پا و دهان مخالفان استفاده کرده و کار خویش را پیش برده اند. به همین دلیل  اولین قربانیان تلفیق دین با سیاست زنان هستند که در صف اول سرکوب و تحقیر و تهدید قرار گرفته اند و به همین جهت ستمی که در حکومت آخوندی بر تمامی اقشار مردم ایران می رود، در خصوص زنان فقط به دلیل زن بودن مضاعف در مضاعف شده است.

حماسۀ سال شصت و هفت، انسان در مقابل دیو


هر سال تابستان که می آید و مخصوصا وقتی به مرداد ماه نزدیک می شود انگار ناقوسهای نامرئی از دوردستهای دور به صدا در می آیند و توجه اذهان و قلبها را به جنایتی جلب و جذب می کنند که با  وجود گذشت بیش از یک ربع قرن از زمان وقوع آن، هنوز تازه است و بیش از پیش ایمان می آوری که داغ و ننگ این جنایت هولناک تا ابد و تا پایانِ این زمین، از پیشانی و از قبای آمران و عاملانش پاک نخواهد شد.
سخن از جنایت وحشتناک سال شصت و هفت است. خمینی این اهریمن خزیده در قبای فریبکاری، همانکه عطش کشتار و خونریزی امانش را بریده بود و بی وقفه خون طلب می کرد، آمده بود تا قساوتِ قلب تیره و تباه خویش را به رخ تاریخ بکشد و بر چنگیزها و تیمورها و نرونها و هیتلرها، از سر تمسخر لبخندی بزند و به نام خدا و دین با خلقی که به هوای آزادی او را بر تخت نشانده بود، آن کند که تمامی سفاکان عالم، انگشت حیرت به دندان گزند.

«به قدقامت عشق نیّت کردند»


برای راست قامتانی که در تابستان داغ و تفتیدۀ شصت و هفت، حسرت یک آه را هم بر دل خمینی جلاد گذاشتند و به ابدیّت پیوستند. سلام و درود خدا و خلق بر آنان باد.

 

«به قدقامت عشق نیّت کردند»

 

چونان رودهایی که از دل چشمه های خروشان

سراسیمه و بی محابا

صحراهای عطش زده را در می نِورند

تا همنشین دشتهای معطر گل سرخ شوند

یا همچون ستارگان شب سوزی که

در قلب شب فرو می نشینند

تا سپیده و سحر بردمد

و جهان در روشنایی شگفت انگیز صبح

بر آفتاب تکبیر زند،

از صحراهای تفتیده گذشتند

و بر شب تیره و تار

با خون گرم و جوشان خویش

شعله کشیدند

پنجشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۳

به یاد بچّه های غزّه

به یاد بچّه های غزّه. به یاد گلهایی که نشکفته پرپر می شوند. وقتی بمبها و موشکها اینگونه بیرحمانه بر سر زن و مرد و پیر و جوان و کودک آوار می شوند و منادیان حقوق بشر همچنان در خواب سنگینِ خرگوشی خویش به سر می برند، شک نمی کنی که انسانیّت را به صلابه کشیده اند و بیشرمانه  مثله اش می کنند.
نمی دانم عکس آن پیرزن رنجدیده که حتما حکایتها و داغها از سالیان هجوم و اشغال و قتل و غارت در یاد و در سینه دارد را دیده اید که روی صندلی چرخدار و در زیر حمله و هجوم، پارچه ای سفید را بر سر چوبی کرده و بالا گرفته و کودکان معصومی همراه با یک  جوان با عجله در حال جابه جا کردن او به نقطۀ امنتری هستند؟. وقتی که زمین اینگونه برای نفس کشیدن یک پیرزن و دخترکان و پسرکانی چنین خردسال تنگ و ناامن می شود، آیا بشریّت به غارت مشتی جنایتکار قدرت طلب نرفته است؟!  
دردآورتر اما تصاویر کودکانی است که بی هیچ جرم و گناهی به خاک و خون کشیده شده اند. این بار اول نیست که آن دولت رسوا اینگونه وحشیانه و بیرحمانه مدرنیّت دنیای سرمایه و تمدن و دمکراسی نابش را به رخ مردمی رنجدیده و محنت زده می کشد و بی شرمانه از زمین و آسمان بر آنها می تازد. اظهارات آقای حسین باراک اوباما نیز در نوع خودش جالب و قابل توجه بود که با نشان دادن چراغ سبز، وحشی گری را حقّی مشروع و در دفاع از خود اعلام نمود!!.
تصویر غزّه، تصویر شوم و دردناک دنیای امروز است. اگر در مقابل زور و زیاده خواهی سر خم نکنی و بخواهی بایستی، باید تقاصش را نیز پس بدهی. آنچنان بر سر و رویت می بارند که رَب و رُبّت را هم دیگر نتوانی یاد کنی. انتخاب البته با توست. دموکراسی یعنی همین. چه خواهی کرد؟ می ایستی یا سر خم می کنی تا چونان قطاری سهمگین از روی پیکرت عبور کنند؟!
زندگی دو ملت متفاوت چه در نژاد و چه در دین و آئین، در صلح و آرامش ودر کنار هم اصلا کاری شاق و ناشدنی نیست. به شرطی که دولتهای وحشی و خودخواه، از سر راه انسانها کنار بروند. آخوندها برای ایجاد بلوا و آشوب به هر آتشی در منطقه و جهان دامن می زنند و دولت تمامت خواه اسرائیل با بهانه قرار دادن دخالت آنها، دست به نسل کشی می زند. می بینید که یکی آتش می افروزد و آن دیگری با فرو ریختن نفت و بنزین بر آن، تنور کشتار بیرحمانه را گرم نگاه می دارد.
سازمان باصطلاح ملل هم همیشه دربارۀ نقض حقوق بشر توسط آنها تحقیق می کند و نتایج تحقیقات را هم حتما با افتخار و سلام و صلوات به بایگانی می فرستد و با وجدانی راحت و آسوده در انتظار کشتار دیگری در یک نقطۀ دیگر از این جهان غرق در مالیخولیای قدرت طلبی مستبدان ریز و درشت می نشیند. هیچکس به یاد بچّه های معصوم غزّه حتی قطره اشکی نخواهد ریخت. اینجا جهان متمدن است. پایتخت زورمندان و زرمداران.
23 جولای 2014 میلادی (1 امرداد 1393)

سه‌شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۳

«نشان عاشقانه»

تقدیم به شیرزنان و دلاور مردان خط مقدم نبرد برای آزادی در زندان لیبرتی.

جمال عشق را خوش است خرّم و سبز و شادمان
گر بزند به قلب تو راه بَری به کهکشان

گام به رَه اگر نهی صبر جمیل بایدت
زخم زبان زِ هَر طرف، گوش مده به ابلهان

خنجر کینه می درد قلب تو و قفای تو
داغ به سینه می بری از ظلمات ناکسان

غورۀ ترش بوده یی شهد عنب کند تو را
نابِ شراب می شوی چون گذرد به یک زمان

فارغت از خویش کند مستِ بدونِ جام می
سر بنهد به پای تو ساقی بزم عاشقان

شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۳

هلال شیعی غرق در آتش و خون

هلال شیعی می رود تا کار دست منطقۀ غرق در بحران خاورمیانه بدهد. آخوندهای حاکم بر میهن همانگونه که برای ایجاد رعب و وحشت و مشروع! نمودن سرکوب و ایجاد خفقان، چماق دین را بر فرق ملت ایران فرود آورده اند، برای دست اندازی و دخالت در کشورهای دیگر نیز، مذهب شیعه را بهانه کرده اند و آتش بیار معرکه ای شده اند که جان انسانهای بی شمار و بیگناهی را در معرض تهدید و خطر قرار داده است.
از نکبت همین آخوندهاست که برادر کشی در سوریه بیش از سه سال ادامه پیدا کرده و جان هزاران زن و مرد و کودک و پیر و جوان را گرفته است. کمکهای مالی و نظامی رژیم باعث ادامۀ حیات حکومت سفاک بشار اسد جنایتکار شده و مردم بی پناه سوریه با گوشت و پوست و استخوانهاشان، روزانه و بی وقفه بهای خونین آنرا می پردازند.
 

یکشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۳

بیا و باغ جهان را شکوفه باران کن


بیا و این شب ما را ستاره باران کن
بیا و کلبۀ دل را پر از بهاران کن

به خواب دیده ام آری که باز می آیی
بیا و بر دل تفتیده کار باران کن

سحر به یاد تو گوید که شب نمی ماند
بیا و مهر فروزان به خانه مهمان کن

بگو بنوازد به شهر با دف و چنگ
بیا و مسجد و میخانه وقف رندان کن

ملول گشته دل از شیخِ پا به سر نیرنگ
بساط ریب و ریا را بیا تو ویران کن

تو سبز و سپیدی و سرخِ بی همتا
بهارِ خوبِ رهایی به نامِ ایران کن

به یک اشارِۀ خود باغ را شکوفه بده
به یک ترانه بیا غصه را تو زندان کن

نسیم و عطر گل از خاک ما نمی آید
بیا و کار گل سرخ در بهاران کن

به نام و یاد تو رفتند آن سلحشوران
بیا و زنده دگر بار یاد یاران کن

ز خاک یخزده دیگر گُلی نمی روید
به نام لاله بیا دفع این زمستان کن

ز دولت تو بروید بهار از دل خاک
بیا و باغ جهان را شکوفه باران کن


م. سروش

19 آپریل سال 2014 میلادی

یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۳

دیگه حالی به آدم می مونه؟!


قصه پر غصه ریحانه

 داستان غم انگیزی است داستان ریحانۀ جباری که به  جبرِ حکومت آخوندی اینروزها در آستانۀ اعدام قرار دارد. دخترکی نوزده ساله که به خاطر حفظ شرف و ناموس خود با نرینه ای چهل و هفت ساله که سابقۀ 
وزارت گمنام را هم در پرونده دارد، درگیر شد و ناچار به درکش واصل نمود

قصّۀ پرغصۀ ریحانه، آینۀ تمام نمای دیگری است از حکایت شرع خمینی و بیدادگاه هایی که پاسدار لمپنها در راس آنها قرار گرفته اند و نه تنها از مسائل قضایی و حقوقی چیزی نمی دانند که از موهبت وجدان و ازنعمت انسانیّـت نیز سخت بی بهره اند.

در این میان ظلم و ستم مضاعف در مضاعفی هم که در این تراژدی دردناک بر ریحانه رفته است حتما و بی شک و بی هیچ شبهه ای از آنجا نشات می گیرد که مقتول، سابقۀ پست و سِمت در وزارت بدنام داشته است.
همگان می دانند که ماهیّت این رژیم روسیاه و عملکرد قوه ای که مثلا قضائیه نامیده می شود حاکی از آن است که  لمپنهای حاکم بر بیدادگاههای جهل و جنایت، راحت تر از نوشیدن یک لیوان آب، حق را ناحق و باطل را حق جلوه داده اند و اصولا برای موجوداتی اینچنینی که از شرف بویی نبرده و با وجدان نیز سخت بیگانه اند، مبرا کردن ظالم و به پای چوبۀ دار کشیدن مظلوم، عینِ واقعیت انکار ناپذیر شرع خمینی و نظام پلید اوست.

در این میان از فاکتور آگاهی توده ها نیز نباید غافل شد. ظاهرا امروز پروندۀ ریحانه به خاطر افشاگری های سراسری و جهانی شدن قضیه، که باعث بازتاب گستردۀ آن در سطح بین المللی شده است، در گلوی جانیان تکیه زده بر مسند قضا و شرع خمینی و خامنه ای جنایتکار، گیر کرده است و کار تا بدانجا بالا گرفته است که کمیته بین المللی علیه اعدام، روز 10 آوریل را روز همبستگی با ریحانه اعلام نموده است.
آری! می شود با اتحاد و همبستگی ملی دست در دست هم همدل و همصدا در مقابل این جانیان تبهکار ایستاد و جهانی را به حمایت و دفاع از حق و حقوق لگدمال شدۀ مردم ایران و بخصوص زنانِ ستم زده وادار نمود. در مقابل جنایات این رژیم، نباید سکوت پیشه کرد و دست روی دست گذاشت. افشای تبهکاریهای حاکمان فاسد و فاسق بی هیچ شک و تردیدی دستهای پلید آنان را در انجام جنایت خواهد بست و آنها را به عقب نشینیِ ناچار و ناگزیر، مجبور خواهد کرد.

ریحانه اما امروز صرفا نام یک دخترک بی پناهِ اسیر در چنگال مردان ریشوی بدکردار و پلید نیست. ریحانه نماد و نمایی است از ظلم و ستم بی حد و حسابی که بیش از سه دهه مثل بختک بر سرنوشت زن ایرانی چنگ انداخته است. حتی در دورافتاده ترین قبایل عقب افتاده نیز با دخترکی معصوم و بیگناه به جرم دفاع از شرف و حرمت خویش، چنین نمی کنند که امروز رژیم زن ستیز حاکم بر ایران، با ریحانه و ریحانه ها می 
کند. برای درهم شکستن ساختار حکومت این حاکمانِ ضدّ ایران و ایرانی، به پا خیزیم.


10 مه سال 2014 میلادی (20 اردیبهشت 1393)