درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

جمعه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۲

دغدغه های اکبرشاه!

 
این مقام عظما هم دیگه حسابی شورشو در آورده. هر چی می گم بابا مملکت رو آبه، همه چی داره به فنا میره، اصلا انگار نه انگار. جفت پاهاشو کرده تو یه نعلین که اجازه نده من و ممد چاخان دستمون به ضریح ریاست جمهوری برسه. یکی هم نیست به جنابش بگه که خدا رو کولت تو این اوضاع درهم و برهم و سیستمی که زهوارش در رفته، هم خدا می خوای و هم خرما؟! آخه نمی شه که. هم می خوای تنور انتخابات داغ باشه هم نمی ذاری یکی دوتا رفیق دزد و شریک قافلۀ گل و گلاب بیان وسط میدون و با ترقّص اصلاح طلبانه یه حال اساسی به مجلس بدن.
به گذشته ها که فکر می کنم بدجوری حسرت می خورم. این آقارو من خودم از پای منقل جمعش کردم و آوردمش تو شورای انقلاب. اون وقتا بلانسبت، بلانسبت کسی مَحَلِ اون جونوری که خوابیده هم پارس می کنه رو بهش نمی ذاشت. خودم آدمش کردم، کردمش یکشبه مقام عظما...آی ی ی ی بشکنه دستی که نمک نداره. نون خورد و نمکدونش هم تو سر خودم خرد و خاکشیر کرد.
نمی دونم ایندفعه چه بنگ و افیونی مصرف کرده که فکر می کنه بدون حضور من و دو سه تا بساز بفروش دیگه، می تونه بنای این انتخابات رو بالا ببره. چار سال پیش که می خواست هیزم بریزه تو تنور انتخابات، میرحسین رو هم بازی داد تا کارهارو پیش ببره امّا نمی دونم وسط هیزما چی بود که تنور و انتخابات با هم گُر گرفتن و نزدیک بود ریش و ریشۀ همه مون با هم بسوزه و فنا شه. امّا حالا انگاری بدجوری حواسش گیجه و حالیش نیست تو این اوضاع و احوال اگه چندتا هم پای صندوقا جمع نشن، عمّامۀ همه مون با هم پس معرکه س.
چقدر من و این  ممد خاک بر سر شده این در و اون در زدیم تا بلکه چراغ سبز نشون بده، راه بده و یه بفرما بزنه، امّا دریغ از یه چشمک آقا منشانه ! آخه من به کی بگم که همین دیروز پریروز یه کلاه مخملی که ادا و اطوار قیصر رو در می یاره با اون ریخت و قیافه رفته مثل آبِ خوردن کاندید شده و اونوقت منِ سردارِ سازندگی، منِ امیرکبیرِ این مرز و بوم باید بشینم و سماق بمکم؟! اصلا من به دَرَک! این سید ممد که گفتمان تمدنها رو پیش برد و به اسم اصلاحات، کلّی مشکل از بیت رهبری حل کرد، اون دیگه چرا بیچاره باید اینطوری تو بیام نیام مثل خری که تو گِل گیر کرده، درمونده بشه و درجا بزنه؟!
خلاصه خدا آخر عاقبت همه مونو با این یکدندگی مقام معظم به خیر بگذرونه. منکه خودم هنوز نمی دونم چیکاره هستم. همینجوری سرمو بندازم زیر بیام، والله می ترسم. نیام، باز هم می ترسم. فردا که یکی دیگه از صندوق در اومد اوّلین کار اینه که با یه فشار این سری که با زیر پا گذاشتن خیلی ها از منجلاب بیرون مونده رو هم بفرستن اون زیر و اونوقت ما هم مثل امام، راحل بشیم بریم پی کارمون. آش اینقده داغ شده که همین دیروز خانواده یعنی مادر بچّه ها می گفت: انتخابات معنا نداره هر کی دلشون بخواد از صندوق می یارن بیرون! خب راست می گه بنده خدا. ما هم خودمون از اون اولی که شدیم ملیجک کلا بخیّه باز  بودیم یه عمر خودمون اینکاره بودیم. حالا این مقام عظما انگاری می خواد خیاط  رو هم بندازه تو کوزه ولی غافله اونی که این قبای گشاد رو براش دوخت و نشوندش جای خمینی، همین اکبر شاه ملقب به امیر کبیر، سردار سازندگی بود.



هیچ نظری موجود نیست: