گیسوان را بگشائید و به آن تاب دهید
به شب تیرۀ دل جرعۀ مهتاب دهید
نفسی عطر خوش پاک اقاقی نوشید
آسمان را همه جا اختر شب تاب دهید
پیر روشن دل من گر که رسد باز ز راه
جان و دل را به ره فاتح ابواب دهید
شاد و شاداب در آئید به میخانۀ عشق
حسرت و غصّۀ دل را همه بر آب دهید
پیر گشته است جهان، در قدم باد بهار،
مژده اش باز به دوران خوش شاب دهید
به در میکده آئید دعاخوان به نیاز
حاجت سوز دل کهنۀ اصحاب دهید
آنکه او باز نشسته است خمش، ساکت و سرد
دو سه جامش ز می شعله کش ناب دهید.
به شب تیرۀ دل جرعۀ مهتاب دهید
نفسی عطر خوش پاک اقاقی نوشید
آسمان را همه جا اختر شب تاب دهید
پیر روشن دل من گر که رسد باز ز راه
جان و دل را به ره فاتح ابواب دهید
شاد و شاداب در آئید به میخانۀ عشق
حسرت و غصّۀ دل را همه بر آب دهید
پیر گشته است جهان، در قدم باد بهار،
مژده اش باز به دوران خوش شاب دهید
به در میکده آئید دعاخوان به نیاز
حاجت سوز دل کهنۀ اصحاب دهید
آنکه او باز نشسته است خمش، ساکت و سرد
دو سه جامش ز می شعله کش ناب دهید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر