درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۰

نمایش مرگ

بالاخره پسرک هفده ساله را حلق آویز کردند تا هم دل خانوادۀ مقتول خنک شود و هم حکومتگران دولت اسلامی ثابت کرده باشند که همه در مقابل قانون برابرند و آنها به اجرای عدالت پایبند و حتما مفتخرند!
غصّۀ دردناکیست قصّۀ همۀّ اعدامیها در سرزمینی که چند هزار سال پیش اوّلین منشور حقوق بشر را تقدیم جهانیان کرده است. دردناکتر هم اینکه اجرای عدالت برای حضرات، صغر سن و کبر سن نمی شناسد. در مقابل ماشین مرگ یک رژیم جنون زده همه یکسانند و این تنها موردی است در آن سرزمین که عدالت به اتَمّ وجه در آن ساری و جاری می شود.
بدتر از همۀ اینها، روحیّۀ خشن و انتقام جویانه ای است که حاکمیّت به جامعه تزریق کرده و ارزشهای انسانی را چنان لگدمال نموده که گویی هرگز وجود نداشته اند.
قتل یک انسان کار زشتی است. مخصوصا اگر با قصد و هدف و برنامه ریزی انجام شده باشد. امّا وقتی یک نوجوان هفده ساله در یک حادثه و اتّفاق باعث قتل می شود قبل از همه باید سراغ اجتماعی رفت که آن نوجوان در آن رشد کرده و پرورش یافته است. چرا و به چه دلیل او و امثال او که حتما تعدادشان هم کم نیست، با خود سلاح سرد حمل می کنند؟! آیا این به نوبه خود نشانگر این موضوع نیست که عدم احساس امنیّت در کوچه و خیابان باعث مسلّح شدن نوجوانانی با این سن و سال می شود؟!

وقتی که در خیابان انسانی را به تازیانه می بندند و یا به بدترین شکل ممکن تحقیر می کنند و بعد هم راحت و آسوده جراثقالی را که فلسفۀ وجودی اش ساختن است، تبدیل به وسیله یی برای ویرانی و نابودی می کنند، هر انسانی که در آن محیط رشد کرده و پرورش یافته به سرعت در می یابد که هیچ جا برای او امن نیست. پس درصدد دفاع از خود و برداشتن و به همراه بردن وسیله یی می افتد تا در هنگام بروز خطر از خود دفاع کند. اینها البته هیچکدام نمی تواند توجیه قتل انسانی به دست انسان دیگر باشد، امّا می تواند زمینه یی باشد تا انسانهای عصبی و در هم ریخته ناشی از ناهنجاریهای اجتماعی، بر سر کوچکترین مسائلی در صدد تلافی جویی و انتقام برآیند و کنترل از دست دهند و جان بگیرند و جان خود نیز بر سر همین پرخاشگریها از دست بدهند.

دردناکتر از همۀ اینها هم اینکه یک منبع خبری به نام قشم دیلی به نقل از خبرگزاری فارس جریان حلق آویز کردن این نوجوان را به گونه یی شرح داده که اگر همه آنچه در گزارش آمده واقعی باشد، آنوقت اندکی و فقط اندکی در می یابی که فاجعه در جامعۀ تحت آن حاکمیّت چه معنایی دارد. قسمتهایی از گزارش تکان دهنده این خبرگزاری از این قرار است. (توضیحات داخل پرانتز از نگارنده است).

از حدود ساعت یک بامداد جمعیّت کثیری از مردم استان البرز در محل اجرای حکم، حضور یافته و در نهایت پانزده هزار نفر قصاص قاتل را از نزدیک مشاهده کردند!
( یعنی مردمی بوده اند که تماشای رقص مرگ یک پسرک هفده سال را به ماندن در خانه و خواب راحت ترجیح داده اند و تو گویی برای تماشای یک مسابقه مهم فوتبال و یا کنسرت ساعت یک بامداد در محل حاضر بوده اند تا حتما در مکانی مناسب مستقر شوند و چیزی از دست ندهند!)

دادگستری استان البرز با صدور اطّلاعیّه ای تاکید کرده بود که از هرگونه فیلمبرداری و عکاسی جلوگیری خواهد کرد و رسانه ها نباید عکاس و فیلمبردار به مراسم اعزام کنند. امّا بیش از بیست تصویربردار در محل حاضر بوده و جایگاهی ویژه به برای تصویربرداری بهتر! آنها تدارک دیده شده بود!
( یعنی دادگستری ابتداء نمی خواسته اجازۀ پخش تصاویر این جنایت شنیع را بدهد. لابد بخاطر ترس از اعتراضات بین المللی. امّا بعد نه تنها بیست عکّاس در محل حاضر بوده اند، که جایگاه ویژه هم برای تصویربرداری بهتر! برای آنها در نظر گرفته اند. حتما سبک سنگین کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که توپ و تشر احتمالی سازمانهای بین المللی حقوق بشری چند روزی بیش نیست و می گذرد امّا رعب و وحشتی که با پخش و تکثیر این اخبار بر جامعۀ عاصی ایران سایه می افکند، اثرات مثبت و مثمر ثمری برای حاکمیّت خواهد داشت.
جالب است که در این گزارش آمده است که این جایگاه ویژه اواسط اجرای برنامه ( عین گزارش خبرگزاری رژیم که عبارت اجرای برنامه را آورده است) به دلیل تعداد زیاد نمایندگان رسانه ها و هجوم جمعیّت، شکسته شد.! در این مورد فقط باید گفت: وامصیبتا، وامصیبتا).

در ادامۀ گزارش آمده است: ماموران بارها از طریق بلندگو از مردم می خواستند که نظم را رعایت کنند. آنها تاکید داشتند که در صورت بی نظمی اجرای مراسم به تعویق خواهد افتاد! ( یعنی مردمی را که هجوم آورده بودند تهدید می کرده اند که اگر مثل بچّۀ آدم سر جایشان نایستند از نعمت دیدن پرپر زدن یک نوجوان، محروم خواهند شد).

در حین تلاوت کلام الله مجید، تجهیزات اعدام از جمله طناب دار آماده شد. ( نیاز به توضیح نیست که در قرآنی که رژیم جهل و قساوت مدّعی آن است، از عفو و رحمت و بخشش خبری نیست و جمله آن خبرگزاری دقیقا مُهر تایید و تاکیدی بر همین قضیّه می باشد).

باز هم در ادامه این گزارش سراسر مرگ و نفرت می خوانیم که: با آمدن علی رضا م. حدود پانزده هزار نفر شروع به فریاد زدن کردند.( آنهم در حالیکه او متوسّل به امامان شده بود و مثل بره یی که از گله دور مانده باشد، از بیم گرگها مادر خود را صدا می کرده است ) عده ای به وی فحّاشی کرده و عده ای سوت و کف می زدند که با هدایت! برگزار کنندگان مراسم، فریادهای الله اکبر در فضا طنین انداز شد.
( نمی دانم این آمار پانزده هزار نفره واقعی است یا مثل تمامی آمارهای دیگر رژیم جعلی و پوشالی. امّا نکته اینجاست که هر کدام از آن پانزده هزار نفر کذایی می توانستند خود در موقعیّت علیرضا باشند و یک لحظه کنترل از دست داده و دست به یک اشتباه مرگبار بزنند. نمی دانم فحش دادن به پسرکی که تا لحظاتی دیگر طناب دار گلویش را خواهد فشرد و شکفته نشده، پژمرده اش خواهد کرد، یا همان سوت و کف زدن، چه لذّتی به آن مردم نجیب و بیگناه می داده که آنگونه عنان از کف داده بودند. راستی چند نفر از این جماعت پس از شنیدن خبر اختلاس سه هزار میلیاردی، برای یک اعتراض خشک و خالی به خیابان آمدند ؟!).

و سرانجام: در ساعت پنج و نوزده دقیقه حکم قصاص قاتل اجراء و وی به دار مجازات آویخته شد. ( یعنی مردمی که از ساعت یک بامداد در محل حاضر بوده اند، نزدیک به چهار ساعت و نیم سرپا ایستادند، از سر و کول هم بالا رفتند، جایگاه تصویربرداران را بر اثر ازدحام فرو ریختند، فحش دادند و سوت زدند و تکبیر گفتند، تا نظاره گر شو مرگ رژیمی باشند که هست و نیستشان را بیش از سی سال است که به باد داده و هیچ تضمینی هم نمی دهد که یکی از همین جماعت را فردا در خیابان مجاور حلق آویز نکند ).

از آنجا که مقتول ورزشکار بوده است، روزنامه های ورزشی نیز از ابتداء تا آخرین لحظه برای عقب نمادن از صفحات حوادث و جنایی روزنامه های معمولی، سنگ تمام گذاشتند و بعضا صفحۀ اول روزنامه را به چاپ عکس لحظۀّ اعدام این نوجوان بخت برگشته مزّین نمودند تا شاید کمی تیراژشان بالاتر برود! چاپ اینگونه عکسها آنهم در یک روزنامۀ ورزشی فقط و فقط در حکومت عمّامه به سران خون آشام می تواند اتّفاق بیفتد!.

هیچ نظری موجود نیست: