صحبت از یکرنگی ستصحبت از آب و گُل و باغ و گیاه
صحبت از باران است
که سحر می شوید از خاطرۀ باغ
غبار شب را
صحبت از سمفونی قمری عاشق در دشت
بوی بی مثل اقاقی در یاد
بوسه شاپرکی بر گلبرگ
یا که نجوای درختان با هم
چون سرودی در باد
می بینی؟!
فارغ از بود و نبود
راحت از بیش و کم
می شود باز به آرامش دریا پیوست
یا که چون موج به شوق ساحل
صخره در صخره گذشت
باید از سایه گریخت
صحبت از تن دادن
به تب خورشید است
صحبت از خاطره هاست
تلخ و شیرین همه یکجا با هم
جمع اضداد، هلاهل و عسل!
صحبت از نعمت شیرینی لبخند تو
شوری اشک من است
و در این هنگامه
نطفه می بندد عشق
در نگاه من و تو
و تو خود می دانی
راز ناگفته چشمان مرا
صحبت از آغازیست
که ندارد پایان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر