درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

سه‌شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۹

کودکان کار


کدامین چشم تاب می آورد دیدنت را
بی هیچ قطره اشکی
و کدامین قلب می تواند جریحه دار تو نباشد
آندم که تپشهای قلب تپندۀ کوچکت را
به ضربان پر اضطراب لحظه های تو
پیوند نداده باشد؟!
در پشت نگاه نازک و همیشه دلگیرت
رازی نهفته است
بی شک، رازی نهفته است
به وسعت تمامی آفرینش
و سکوتت، آری سکوتت
آوای فریاد خشمگینی ست که زمین را و زمان را
به دادخواهی فرا می خواند
اینگونه زاده شدن و اینگونه از ابتداء راه میانسالان پیمودن
بی هیچ تجربه از آنچه < کودکی> می نامندش
بار تمامی غم های دنیا را
بر شانه های تُرد و نازک حمل کردن
و به جای مِهر پدر و عاطفۀ مادر
دشنام خیابانها به جان خریدن......

تقدیر تو را زان پیش که قدم به سرای هستی گذاری
هرزگان ریشوی با عمّامه و بی عمّامه یی رقم زدند
که از عربده های استقرار حکومت عدل علی
کف بر لب آورده بودند
تقدیر تو از آغاز این نبود، نه این نبود
راستی!
کدامین چشم تاب می آورد پیکر زار و نحیفت را
در گُستره بی رحم خیابانهای دشنام
بی آنکه ببارد و ببارد و ببارد؟!!

هیچ نظری موجود نیست: