بالاخره روز موعود یعنی بیست و دوّم بهمن ماه هم از راه رسید و به سرعت از پیچ و خم تاریخ میهنمان عبور کرد و رفت. امّا ابهاماتی به جای گذاشت که دور زدن و گذشتن از آنها می تواند آمال و آرزوهای یک خلق به پا خاسته را حدّاقل تا بیست سال دیگر عقب بیاندازد.
سؤال این است که آیا جنبش دیروز موفق عمل کرده است یا نه؟ جواب شخصی من در این مورد متاسفانه منفی است. عملکرد رهبران جنبش اگر دچار تغییر و تحوّل نشود می تواند در آینده ای نه چندان دور به شکستی تلخ و غیر قابل جبران بیانجامد.
عواملی چند در آنچه که دیروز باید اتفاق می افتاد و نیفتاد سهیم و دخیلند. اوّل اینکه حکومت با توجّه به سیلی جانانه ای که در روز عاشورا از ملّت دریافت کرده بود به خود آمده بود و برای لحظه لحظۀ روز بیست و دوّم بهمن، سازماندهی و برنامه ریزی کرده بود. نگاهی به حجم گستردۀ نیروهای امنیّتی و اطلاعاتی و سرکوبگر که فقط اندکی از آنها را می شد در تصاویر ارسالی دید، بیانگر این نکته بود که رژیم به معنای بودن یا نبودن پی برده است و با یک برنامه ریزی سریع و سیستماتیک هم بر حجم نیروهای سرکوبگرش افزوده بود و هم برای اجرای یک نمایش قدرت، دست به بسیج سیاهی لشکر از سراسر کشور زده بود و تا حدود زیادی هم موفق عمل کرد.
آنطرف امّا، رهبران قیام از موسوی و کرّوبی و خاتمی گرفته تا روباه حیله گر رفسنجانی در این فاصله که رژیم مشغول برنامه ریزی بود چه کرده بودند؟؟!!!
رفسنجانی که باز به پابوس آقا رفته بود تا همچنان با سیاست یکی به نعل و یکی به میخ آب رفته را به جوی خاندان دزد و غارتگرش برگرداند و چه باک که از جیب قیام ملّت ایران و شهیدانش در پشت پرده بذل و بخشش و بده و بستان کند و به مدح رهبر جنایتکار فاسدترین حکومت قرن حاضر بپردازد.
دیروز هم علیرغم اینکه کرّوبی مورد حمله و هجوم قرار گرفت و موسوی وادار به ترک کردن صحنه شد و خاتمی هم با شکسته شدن شیشه عقب ماشینش طبق گزارشها، بازگشت به خانه را ترجیح داد ، رفسنجانی با سلام و صلوات و اسکورت به محل مراسم رسید و به یک نخ هم از تار موی مبارکش گزندی نرسید. بیخود نبود که ملّت همیشه هشیار هم بلافاصله شعار داد: کشته ندادیم که سازش بشه ..... رهبر قاتل ستایش بشه. رفسنجانی حتما در آینده ای نه چندان دور به نمایش نماز جمعه باز خواهد گشت و مدح رهبری را در دستور کار قرار خواهد داد.
در حالیکه رژیم جهل و جنون و سرکوب مشغول برنامه ریزی و تخته کردن بساط جنبش بود، اوج کار آقایان موسوی و کرّوبی دادن یک اطّلاعیه مشترک در حدّ فاصل عاشورا تا بیست و دوّم بهمن بود و دعوت از مردم که حتما تشریف بیاورید.
بر هیچکس پوشیده نیست که هر جنبش و قیامی نیازمند استراتژی هدفمند و تاکتیکهای خاص خود در هر مرحله از قیام است. این آقایان چه گُلی بر سر قیام زده اند جز اینکه بارها و بارها در بیانیه های خود خوردن توسری و دم برنیاوردن را به مردم القاء کرده اند و اوج خواسته هاشان هم بازگشت به دوران طلایی!!!!! خمینی است؟!
در مقابل، مردم با وجود تمام وحشیگریهای رژیم و زد و بندها و شکنجه ها و تجاوزها و اعدامها، اصلا کم فروشی نکرده اند، هیچگاه پا پس نگذاشته اند و صبور و مثل همیشه نجیب و شریف جان بر کف به خیابانها آمده اند. از اینروست که بر هر کسی روشن و مشخص است که این رهبری در حد و اندازه مردمی با این قد و قامت نیست. مردم می گویند استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی . پیک نتی های توده ای فریاد بر می آورند که قیام دارد منحرف می شود!!!!! یکی دو روز بعد هم آقای موسوی اطّلاعیه ای صادر می کند با این مضمون که جمهوری ایرانی معنا ندارد، جمهوری اسلامی، آش کشک خاله جان است و همۀ راهها به آن ختم می شود.
کرّوبی هم گرچه قدری شجاعانه تر عمل کرده است امّا معذورات دست و پایش را بسته و او هم هدف نهایی اش همین جمهوری اسلامی است.
از همین جا و دقیقا از همین جاست که زنگ خطر برای جنبش عظیم مردم ایران به صدا در می آید. نبود یک رهبری مناسب در حد و اندازۀ یک قیام پر شکوه ملی و مردمی.
متعاقب همین معضل است که بعد از گذشت بیش از هشت ماه از جنبش، این قیام نتوانسته فراگیر شود و در دل تمامی شهرهای میهن و کوی و برزن در جنوب و شمال راه باز نماید। بی تعارف با وجود حرکات اعتراضی در شهرهایی مانند اصفهان، شیراز و مشهد و تبریز و چند شهر کوچک دیگر، بار اصلی این انقلاب عظیم را تهران بردوش کشیده و به اینجا رسانیده است।
اگر تمامی شهرهای میهن به مانند انقلاب پنجاه و هفت، بر می خاستند آیا دیروز برای رژیم خفقان و سرکوب این امکان میسّر بود که اینهمه نیرو از سراسر کشور بسیج کند و در یک میدان به هنرنمایی دست بزند؟!
تقریبا یکهفته قبل از بیست و دوم بهمن گزارشهایی منتشر می شد مبنی بر اینکه رژیم اشغالگر قصد به تصرف در آوردن میدان آزادی و بسیج نیرو دارد. آیا رهبران قیام که خود سالها دستی بر آتش همین حاکمیّت دارند نمی دانستند که رژیم در بدترین و سخت ترین شرایطش هم می تواند از سراسر ایران یک جمعیّت دویست هزار نفره جمع و جور کند و با بهره برداری از کلیّۀ نیروهای سرکوبگرش راه را بر مردمی که دست خالی به میدان آمده اند ببندد و همه چیز را به نفع خودش مصادره کند؟
اگر نمی دانستند که وای بر آنها. اگر هم که می دانستند و کاری نکردند یا نتوانستند بکنند که آنوقت باید عملا و علنا اعلام می کردند و دست مردم را باز می گذاشتند تا خودشان تصمیم بگیرند و عمل کنند. شاید لازم بود بعد از انتشار اخباری که حاکی از تسلط رژیم بر میدانها و خیابانهای محل برگزاری مراسم در روز موعود بود، آنها نیز یکی دو روز مانده به بیست و دوّم بهمن با اعلام کردن مسیرهای دیگر راهشان را از راه تظاهرات حکومتی جدا می کردند و اینگونه ضمن اینکه توطئه رژیم را نقش بر آب می نمودند، به یک نمایش قدرت مردمی دست می زدند.
کلام آخر اینکه شرایط بیست و دوّم بهمن بیش از پیش این ضرورت را آشکار می کند که جنبش با فقدان رهبری مناسب روبروست. رهبری که باید حتما در خارج از کشور مستقر باشد تا از هر نوع گزند و فشار در امان بماند و در ثانی برای عبور از مرحله کنونی مردم را آماده مقابله به مثل نماید.
رهبری که جز از براندازی بی قید و شرط سخنی بر زبان نراند. این رژیم از همان ابتدای حاکمیّت پلیدش نشان داده که فقط و فقط زبان قدرت و زور و اقتدار را می فهمد. روز عاشورا نشانگر این قضیّه بود که هرگاه ملّت ایران مشت را با مشت پاسخ دهند، دشمن به چنان خواری و زبونی می افتد که ملتمسانه از مردمی که سلاحی هم نداشتند تقاضای بخشش برای به در بردن جان ناپاکش از میدان می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر