درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۸

ای پاسدار ظلمت


ای روسیاه منفور، ای پاسدار ظلمت
ننگی تو ننگ مطلق، در پیش چشم ملّت

آغشته تا به مرفق، دستت به خون مظلوم
در قلب تیرۀ تو، جاری ست خون نفرت

ای پیرو جهالت، سر در پی ولایت
پایان راهت این است: رفتن به خاک ذلّت

نادانی و شقاوت، با نام تو عجین شد
با بَربَران تو گویی، دارید خویش و نسبت

دلهایتان تهی شد، از عشق و شور و مستی
فارغ ز نور ایمان، بیگانه با محبّت

ادغام با بسیجی، به به مبارک است لیک
گوید هر آنکه بیند، نکبت درون نکبت

با خوی زشت و سرکش، آتش زدی به خرمن
با خشم و کین دریدی، بس پرده های عصمت

جز رود خون نمانده، بین شما و مردم
باشد جزایتان خشم، بی گفتگو و صحبت

فرجام خیزش خلق، پایان ظلم و جهل است
هر کس بَرَد نصیبی، از سهم خود و قسمت

تا میهن از وجودت، پاک و رها بگردد
از گنج خود نداها، یک خلق داده قیمت

خلقی است خلق ایران، تسلیم تو نگردد
چون کوه با شکوه است، با عزم و پُر زهیبت

اِستاده صخره گون سخت، در رزم موج و توفان
صد آفرین به عزمش، صد مرحبا به غیرت

هیچ نظری موجود نیست: