درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۸

بعد از عاشورا


صبح بود هنوز آفتاب بی رمق زمستان ناتوانتر از آن بود که تن سرد زمین را با هُرم گرمای دلپذیرش نوازش کند. زیر پوست شهر امّا غوغایی بود. غلغله یی که خبر از تکرار یک رویداد عظیم مذهبی-تاریخی می داد.
عاشورا اینگونه آغاز می شد. هر کوی و محلّه چشمۀ خروشانی بود که مردم، مردم مهربان و نجیب کوچه و بازار از دل آنها می جوشیدند و به سوی میعادگاه روانه می شدند. خدای من! مگر اینها از روزها و حتّی هفته های قبل عربده ها و نعره های یزید و یزیدیان را نشنیده بودند که چگونه کف به لب تیغهای آخته از نیام برآورده و زن و مرد و پیر و جوان را تهدید می کردند؟!

مردم می آمدند امّا. از هر کوی و گذر و برزن. دروغ می گوید هر کس که می گوید مردم انتظار نداشتند که یزیدیان تکیه زده بر میراث رسول خدا و حسینش، در روز عاشورا و ماه محرم الحرام دست به جنایت بزنند و خون بریزند. آدم، آنهم آدمی که سی سال تحت حاکمیّیت بوزینه های عمّامه دار در آن مملکت زندگی کرده باشد، می داند و خوب هم می داند که این موجودات بالفطره پست، برای جان شریف انسان و اصولا انسانیّت ، پشیزی ارزش قائل نیستند. نمی دانم ملّت ما تقاص کدامین گناه تاریخ را باید پس می داد که اینگونه می بایست به اسارت این نامردمان بی شرف و رذل در می آمد؟!

چشمه های جوشان وعده و وعیدها را پاس داشتند و سر وقت بی هیچ کم و کاستی در میعادگاهها به هم وصل شدند و از آن پس دیگر چشمه نبودند، رود هم نبودند. دریا و اقیانوسی بودند جوشان که می رفتند تا ننگ حاکمییّت آخوندها را از خیابانها و میدانهای شهر بشویند و عاشورا را از زیر غبار قرنهای متمادی بیرون کشند و صیقلی دوباره زنند. آمده بودند تا بساط اشک و آه و روضه های مظلومییّت حسین را که سرمایۀ قرنهای دکّانداران دین بود، بر هم زنند و گوهر ناب و درخشان و فلسفۀ وجودی عاشورا را در خیابانهای شهر و در نظر تمامی جهان و جهانیّان به نمایش گذارند.

بیهوده تر از این نبوده و نیست که تمامی جنبه های ظلم ستیزانه و آزادی خواهانه قیام عاشورا را به کناری بزنند و آنوقت برای سرهای بریده و تنهای شرحه شرحه زنجیر و سینه و قمه بر تن و سر و روی بزنند। و در این میانه پیدا کنید خوشحالتر از یزید بر تخت نشسته را . و آندم که بر رسم و رسوم خاندان یزید بشوری و پرده های جهل و نادانی از هم بِدَری و به جای فریاد وا مظلوما، رو به یزید و تخت و تاجش، فریاد وا ستمگرا سر دهی، آنگاه هر جای این زمین که باشی و هر ماه دیگری هم جز محرّم باشد، و هر روزی جز عاشورا، همانجا کربلاست و همان ماه محرّم و همان روز عاشوراست.


اینگونه قلمهای جادویی به کار افتادند و مردم عادی کوچه وبازار با خون خود در کسوت نقّاشان چیره دست تاریخ چنان تابلویی برجسته و درخشان از عاشورا ترسیم کردند که دیگر محال است آیندگان وقتی از عاشورای حسین می گویند، عاشورای خونین ملّت ما را فراموش کنند.

به شهیدان عاشورا نگاه کنید و نحوۀ شهادتشان। گواهی خواهید داد که هر چه این مردم حسینی تر شدند، در مقابل جبهۀ روبرو یزیدیتر و یزیدیتر شد تا آنکه مردم فریاد بر آوردند که: خامنه ای یزید شد، یزید روسفید شد.

خانمی را از بالای پل پرتاب کردند। چندین جوان را با ماشین زیر گرفتند. یکی را وحشیّانه وددمنشانه ترور کردند.....صحنه ها گرچه تلخ و تکان دهنده اند امّا از یک سو سند بربریّت و درنده خویی دشمنان ملّت ایرانند و از سوی دیگر جهانی را به اعجاب و تحسین فرزندان دلیر آن آب و خاک واداشته اند.

راستی این ملّت خود خون می دهد و خود بار پیام را بر عهده گرفته। بیخود نیست که یکی از روزنامه های پر تیراژ خارجی نوشته بود که حتّی حرفه ای ترین فیلمبرداران نیز نمی توانند اینچین نزدیک به صحنه، رویدادها را منتقل نمایند. .... البته وقتی سرچشمه خون و پیام یکی باشد، اینگونه جهانی را به واکنش و حمایت برمی انگیزد.

حالا پس از عاشورا. گردنکشان و شمر صفتان هنوز عربده می کشند و کف به دهان تهدید می کنند و خط و نشان می کشند। زنگی مست همچنان شمشیرهای آخته بر دور سر می چرخاند و شیفتگان راه آزادی را از سر بریده می ترساند। طرح اعدام در عرض پنج روز را به مجلس فرمایشی می برند، امّا می دانند و خوب هم می دانند که آنچه در عاشورا اتّفاق افتاد صاعقه ای بود که بر خرمن هستی شان فرود آمد و آنان را از عاقبت و فرجام شومی که پس از عاشورا در انتظارشان است گریز و گزیری نخواهد بود.


بیچاره ها از سر بدبختی و فلاکت رفته اند سراغ پیر و پاتالهای نان به نرخ روزخور و تاجرهای سیاسی. ضربۀ عاشورا حتما بیش از پیش گیج و منگشان کرده که ابراهیم یزدی را دستگیر می کنند. در واقع دارند به چوب زیر بغل خودشان لگدپرانی می کنند. شایعه فرار کرّوبی و موسوی را پخش می کنند. خبر سکته ناقص رفسنجانی را منتشر می کنند و مغول وار از در و دیوار خانه های ناراضیّان سیاسی بالا می روند تا شاید اندکی و تنها اندکی از اثرات عظیم عاشورای احیاء شده بکاهند و جسم و جان ناپاکشان را تسکین دهند.

پاسداران و عمله نکره های ریز و درشت هم همصدا با قاضی القضاتهایی که مقولۀ عدالت را از همان آغاز از دروس خویش حذف کرده اند، گلو پاره می کنند که از این به بعد چنین و چنان خواهیم کرد। مگر تا به حال مدارا کرده اید؟! اصلا سی سال جنایتهایتان را که فاکتور بگیریم در عرض همین شش ماه گذشته، از چه جنایتی رویگردان بوده اید و کجا برای حفظ سرطانی به نام ولایت فقیه کم گذاشته اید که حالا وعدۀ شدّت عمل می دهید؟!. آخر بالاتر از شکنجه های قرون وسطایی، تجاوز، کشتار وحشیّانه، حلق آویز، شلیک به مردم در خیابانها، زیر گرفتن آنها با ماشینهایتان و از پُل پرتاب کردن هم مگر جنایتی هست که هنوز رو نکرده باشید؟!

البته وقتی نظام، نظام ولایت فقیه باشد و مشتی گُراز عمامه به سر جاده های جنایتکاریش را شخم بزنند و اراذل و اوباش هفت تیر کش و قمه و چماق به دست هم پاسدارانش باشند، شاید هنوز جنایتهای تازه ای در راه و در کار باشد که تا به حال چشم ملّت ایران و جهانیّان به جمالشان روشن نشده است. از اینرو باید به این جانیان گفت که از آنجایی که چشم دلتان کور و نابیناست و توان درک و تشخیص هم ندارید امتحان کنید و نتیجۀ آزمایشاتان را ببینید. آنکه بذر خشم و کینه می افشاند، لاجرم توفان درو خواهد کرد.

حالا هر چه می خواهند عربده بکشند و تهدید کنند امّا هیهات! رژیم درمانده و منفور و مفلوک برای گریز از سقوط به عمیق ترین درّه های تاریخ تبهکاری خویش فقط و فقط یک راه پیش رو دارد و آن، کشتن هفتاد میلیون ایرانی به جان آمده از ظلم و جنایت و وحشی گری است که البته این آرزو را هم به زودی با خود به گور تاریخی اش خواهد برد.

شهیدان عاشورا، پاکترین و آگاهترین فرزندان آن مرز و بوم بودند که آگاهانه قدم به خیابان گذاشتند و حاکمییّت یزیدیان زمانه ما را به چالش گرفتند.
سلام خلق قهرمان ایران بدرقۀ راهشان باد.





هیچ نظری موجود نیست: