رژیم مفلوک آخوندها را از هر طرف که نگاه کنی رژیمی منحصر به فرد میبینی که در دنیای کنونی مشابه اش را نمی توان یافت.
در سراسر جهان این دولتها و حکومتها هستند که برای حفظ جان مردم تحت حاکمییّتشان به اشکال مختلف در مقابل تروریسم می ایستند و مبارزه می کنند. امّا در ایران آخوند زده، حاکمییّت خود تروریست است و این مردم هستند که باید از خود در مقابل این تروریستهای دولتی حفاظت نمایند.
ترور امروز صبح، طبق نظرات کسانی که با قربانی جنایت آخوندها یعنی استاد فیزیک نظری دانشگاه، مسعود علی محمّدی از دور و نزدیک آشنایی داشته اند، کار هیچکس جز تروریستهای دست پروردۀ همین رژیم آدمکش نیست و نمی تواند باشد. حتّی اگر همین فردا چند نفر را به مصاحبه های آنچنانی تلویزیونی بکشند و آنها هم اعتراف کنند که عامل غرب و امریکا هستند، این خزعبلات را از این رژیم شناخته شده نباید پذیرفت.
فراموش نکنیم کسانی که آنگونه بی هیچ شرمی، اقدام به انفجار درحرم امام رضا کردند و اصلا چرا راه دور برویم کسانی که در همین روز عاشورا و ماه حرام، با شقاوت و سنگدلی انسانی را از بالای پُل به پایین پرتاب کردند و آنگونه که دیدیم با ماشینهای نیروهای سرکوبگرشان انسانهای شیفتۀ آزادی را لِه کردند، به راحتی آب خوردن هم می توانند انسان بیگناه و بی دفاعی مثل آقای محمّدی را به شیوۀ رذیلانۀ تروریستی از سر راه بردارند.
این رژیم سالهاست که به مردم ایران اعلان جنگ داده و بی پروا شکنجه و کشتار کرده است. هر وقت هم که لازم دیده از سر زبونی و درماندگی دست به عملیّات تروریستی علیه مردم بی دفاع زده است.
دیکتاتوری لجام گسیخته بوزینه های عمّامه به سر، در حال سقوط و سرنگونی است. معمولا رژیمهای فاسد دیکتاتوری وقتی در این فاز قرار می گیرند، دچار چنان وحشت و هراسی می شوند که دست به اشتباهات جبران ناپذیری زده و در واقع سند مضمحل شدن خودشان را با دستهای نامبارک امضاء می کنند. ترور امروز و دستگیری مادران سالخورده در پارک لاله، از این قبیل است. حرکاتی که نه تنها نشانی از اقتدار در آنها دیده نمی شود، که بیچارگی و زبونی را به نمایش می گذارد. از همین روست که همگان دریافته اند این رژیم به بن بست تاریخی خود رسیده و گریز و گزیری از سرنگونی ندارد.
***********************
نخیر. این سیّد محمّد خان خاتمی دست بردار نیست که نیست. یکی هم نیست که در گوش ایشان بگوید، آقا جان دست بردار. به قول شاعر: یا سخن سنجیده گو ای مرد (نا) دان ا یا خموش. بنده خدا هنوز هم در رویاهای سی سال پیش به سر می برد و می خواهد آن لاطائلات را دوباره و اینبار با انقلاب آخوند بر باد دِه ملّت ایران، بست و جوش بدهد. حتما خُرده فرمایشاتشان را همین شنبه گذشته شنیده اید که فرموده اند:
ما انقلاب بزرگی داشته ایم که از دل آن نظامی به نام جمهوری اسلامی در آمد که مورد قبول ما بوده و به آن افتخار! کرده و می کنیم و شعار اصلی ما هم این بوده، هست و خواهد بود که استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. هیچ چیز دیگر هم شعار ما و اکثریّت قاطع مردم! نیست. این شعار یعنی ضدیّت با استبداد، ضدیّت با بیگانه و نیز طرفداری از عدالت و اخلاق در جامعه.
افتخار به جمهوری اسلامی که البته نه از جمهوریّت در آن خبریست و نه از اسلامیّت بویی برده، ارزانی همین سید ممد. امّا دیگر وقتی از جیب رشیدترین و دلیرترین جوانان ملّـت ایران، ولخرجی می کند و می گوید که به آن افتخار کرده و می کنیم و از طرف اکثریّت هم به زعم خودش حرف می زند، همینجاست که نیاز به یک تودهنی محکم پیدا می کند.
معنی ضدیّت با استبداد را که فهمیدیم. قتل و غارت و زورگویی و تجاوز و زندان، حتما به زعم حضرت آقا ربطی به استبداد ندارد.
برای ضدیّـیت با بیگانه هم که با قراردادهای بدتر از ترکمانچای و گلستان و رانت خواری ها و حاتم بخشی های بی حد و حصر و از سفره مردم شریف ایران زدن و به جیب گشاد اربابان غربی تان ریختن، جایی برای دفاع باقی نگذاشتید.
طرفداری از عدالت و اخلاق در جامعه هم که در حکومت شما، باید گذاشت دم کوزه و آبش را خورد.
آخر مردک، ملّت ایران در این سی سال از شما و امثال شما ستمها و جنایاتی دیده و کشیده که برای محو تمام و کمال همین حکومتی که جمهوری می نامی اش به خیابان آمده. شکنجه و تجاوز و اعدام و سنگسار و حلق آویز و در روز عاشورا هم که نوع جدید دنائت و وحشی گری را عمّال همین رژیم به نمایش گذاشتند.
نه. این مردم مثل تو و هر اصلاح طلب مبلّغ حکومت زور و ستم مغز خر نخورده اند که سی سال حکومت ولی فقیه خون آشام، خون از تنشان بریزد و بعد هم که به خیابان می آیند باز هم خزعبلات تو را تکرار کنند. اگر گوشَت نمی شنود، عمّامه را کمی عقبتر بگذار تا فریاد مرگ بر اصل ولایت فقیه که ستون خیمه تان هست را بشنوی و متوجّه شعار جمهوری ایرانی بشوی.
اگر باز هم تو و امثال تو متوجِّه آنچه در خیابانهای ایران جریان دارد نمی شوید، اصلا جای تعجّب نیست. به فرستنده هم دست نزنید که اشکال از گیرنده است. قابل فهم است که در گذاشتن خشت خشت این حاکمیّیت پلید مشارکت داشته اید و حالا که فرصتی پیش آمده تا تبرّی جویید و به صف مردم بپیوندید باز هم برآنید تا حکومت جهل و جنایت را رنگکاری کرده و به مردم آزادیخواه قالب نمایید. باور کن سیِّد جان این تو بمیری دیگر از آن تو بمیریها نیست.
12 ژانویه سال 2010 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر