به حرمت بهار
سبزه سر از خاک بر آورد
و مرغانِ عاشق در ضیافت باغ
رقصان و غزلخوان به پیشواز سبزینه ها شتافتند
آنگاه باران نم نمَک از گونه های گل سرخ
بوسه برگرفت
و قلب باغ در هجرت تاریخی خویش
تپیدن آغاز کرد
بهار آمده بود تا متجلّی بی نهایتِ عشق
در بی نهایتِ زمین باشد
و بر زخم کاریِ انسان از ابتدای آفرینش
تبعید
مرهمی دوباره نهد
به حرمت بهار
زمین در آخرین نقطۀ فرجام خویش
دوباره آغاز می شود
و انسانِ تبعیدی، لبریز از این بشارت سبز
دوباره به آسمان چشم می دوزد
و در دل، چراغ امیدِ بازگشت به خانه
شعله ور می سازد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر