درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

چهارشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۶

چند پرسش و پاسخ-قسمت یک


اینروزها با توجه به اصرار و تاکید رژیم ضد جمهوری و ضد انسانی بر غنی سازی اورانیوم از یک سو و فشارهای غربی ها و خصوصا امریکاییها در جهت ممانعت از غنی سازی از سوی دیگر، باعث شده تا همه نگاهها بیش از پیش به ایرانِ تحتِ حاکمیٌت آخوندها دوخته شود.

آنچه در زیر می آید به صورت پاسخ و پرسش، شاید اشارتی باشد به آنچه در جریان است و آنچه که می تواند در آینده نه چندان دور اتٌفاق افتد. در هر صورت تنها و تنها، منعکس کننده نظرات نویسنده این سطور می باشد.

آمریکا در عراق به دنبال چیست؟

از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جهان تبدیل به عرصه ای شد تا تنها ابرقدرت موجود بدون واهمه از اسم و رسم رقیبی که ارتش سرخش لرزه بر اندام غرب می انداخت، به تاخت و تاز روی آورده و هژمونی خود را به همه جهان دیکته کند. در این راستا امریکاییها حتی یکروز هم از پا ننشسته و با ملحق کردن جمهوری های جدا شده از اتحاد شوروی به ناتو، باقیمانده شوروی سابق و روسیه امروزی را تقریبا به محاصره در آوردند. طیٌ اینمدت و بر اساس قوانین بین المللی و با کمک جانشینان کسانی که سابقا صدر هییت روسای اتحاد جماهیر شوری خوانده می شدند، ( امثال گورباچف و یلتسین ) بسیاری از سلاحهای کشتار جمعی نابود و طی معاهده های سختگیرانه بین المللی روسیه موظف به امضای منع تولید سلاحهای مخرب و نابودی مقادیر زیادی از سلاحهای کشتار جمعی خویش گردید.
در واقع در این دوران آمریکاییها با دُم خود گردو می شکستند و آنچه را که حتٌی در یک جنگ و نبرد اتمی نمی توانستند به دست آورند، طبق پیش بینی هنری کیسنجر تیوریسین و وزیر خارجه نیکسون، درست در زمانی به دست آوردند که یک نسل بی کفایت رهبری کرملین را در دست گرفت. البته از مشکلات و مسایل اقتصادی که گریبان ابرقدرت شرق را گرفته بود نیز نباید غافل شد.
همانگونه که می دانیم هر تغییر و تحوٌلی نتایج خاص خود را دارد و تقریبا هیچ تغییری آنهم به این وسعت در طول و عرض، نمیتواند محدود به یک مکان و یا حتٌی زمان خاصٌ شود، بنابراین، این تحول عمده بسیاری از خطوط و سیاستهای جهانی را دستخوش تغییر و تحول نمود.
از آنجا که در آن زمان، اتحاد شوروی حامی و ناجی دولتها و حتی گروههایی بود که علیه امپریالیسم جهانی موضع گرفته علیه حضور آنها در مناطق یا سرزمینهای خویش دست به مبارزه میزدند، طبعا با خروج اتحاد شوروی از صحنه جهانی ناگهان پشت این دولتها و گروههای ضد امپریالیستی خالی شد و ضربات و صدمات سختی بر اینگونه جنبشها وارد آمد.

یک تغییر اساسی دیگر پس از فروپاشی، تغییر اساسی سیاست اروپا در قبال امریکا بود. امریکاییها در ازای حمایت از اروپا ( اروپای غربی ) سیاستهای نظامی و اقتصادی خود را به اروپا تحمیل میکردند و این بهایی بود که آنها جهت حفظ موازنه نظامی با اروپای شرقی به اضافه شوروی تمام و کمال باید پرداخت می کردند. پس از فروپاشی، پرداخت این بهای سنگین دیگر محلی از اِعراب نداشت و لزوما دیگر ارتش سرخی وجود نداشت که اروپا از بیم آن به قدرتی آن سوی اقیانوسها پناه ببرد. تمامی سیاستهای اروپا در راستای یک اروپای متحد با واحد پولی یکسان و حتی قانون اساسی همگون، در این جهت بود که اروپا دیگر نیازی به باج دادنهای اقتصادی و نظامی به امریکا احساس نمیکرد و از آن سو نیز می کوشد تا با بوجود آوردن یک بازار اقتصادی به وسعت تمامی اروپا، در مقابل قدرت اقتصادی امریکا قد علم نماید.

در همین راستا اروپا بیش از پیش به خاورمیانه نزدیک شد و با حمایتهای سیاسی و اقتصادی از دولتهایی که خوی دیکتاتوری نیز داشتند، زمینه را برای بستن قراردادهای کلان و به عبارتی تاراج مردم خاورمیانه، آماده نمود.
طبیعی و بدیهی است که امریکایی که حالا در عرصه جهانی یکه تازی میکند و تنها ابرقدرت در جهان به شمار می آید، دست روی دست نخواهد گذاشت و برای بیرون کشیدن لقمه چرب از گلوی اروپا، به هر ترفند و زور و حیله ای متوسٌل خواهد شد. راستی آنها چه خواهند کرد؟؟؟ شاید این سوال اروپاییان پیش از یازده سپتامبر بود. اما از بعد از آن حادثه مشکوک ( مشکوک از این نظر که چند جوان عرب به راحتی از همه موانع گذشتند و دور از چشمان نافذ و تیزبین سیا و اف بی آی و هزاران سیستم امنیتی دیگر، بهانه یی به دست آمریکا دادند تا به سرعت نفوذ خود را در خاورمیانه تشدید نماید). اروپا بیش از پیش متوجٌه شد که رقیب قدرتمندش به هر ترفندی متوسٌل خواهد شد تا مانع از نفوذ افتصادی آنها خصوصا در خاورمیانه گردد. قراردادهای کلان نفتی و تسلیحاتی و دیگر صادرات اروپا با کشورهای خاورمیانه، برای کشوری که می خواست از جایگاه تک ابرقدرتی نهایت استفاده را ببرد، قابل اغماض و چشم پوشی نبود.

با وجود شخص بن لادن در افغانستان طبیعی بود که آنها استارت اولیه را از آنجا زده و بیش از پیش به اهداف طلایی خود نزدیک شوند. پس از آن نوبت صدام و عراق بود چرا که آنجا، هم به انداز کافی بوی نفت می داد و هم در طول سالیان بواسطه ضربات نظامی که ارتش عراق در کویت دریافت کرده بود و تحریمهایی که جان هزاران شهروند عراقی را گرفته و یا به مخاطره انداخته بود، شدیدا تضعیف شده و در عرض چند روز با یک حمله همه جانبه از پا می افتاد. و دیدیم که چنین نیز شد. از اسراییل و نفوذ لابی اش در راس هییت حاکمه آمریکا نیز نباید غافل شد که آنها دل خونی از صدام و پرتاب موشکهایش در جریان جنگ کویت به شهرهای اسراییل و کمکهای نقدی و تسلیحاتی به مبارزان فلسطینی و در کل پیشرفتهای عراق که آنرا در این مورد خاص از دیگر کشورهای عربی متمایز کرده بود داشتند. در یک کلام عراقی که ارتشش تجربه هشت ساله جنگ را داشت و مجهز به موشهای اسکاد و میراژهای مدرن فرانسوی و میگهای سریع روسی بود، با آن پشتوانه عظیم نفتی می توانست بعد از جنگ با ایران به قدرتی منطقه ای تبدیل گردد و این همان چیزی بود که نه اسراییلیها و نه امریکاییها تاب و تحمٌل پذیرشش را نداشتند. و بدینسان بود که بوش پسر کار ناتمام پدر را به اتمام رساند و بر یکی از غنی ترین حوزه های نفتی خاورمیانه چنگ انداخت. امریکا در اجرای این تصمیم چنان مُصر بود که وقعی به مخالفت اروپاییان و دیگر سازمانهای بین المللی ننهاد و در حالیکه هنوز درگیر جنگ در افغانستان بود عراق را نیز به خاک و خون کشانید تا ثابت کند که عمو سام در کم کردن روی دوست و دشمن خویش به یک اندازه مصمم است.

با آنچه که تا امروز گذشت می توان دریافت که دولتهای متمدن!!! دیگر با یکدیگر به جنگ برنخواهند خاست. آنها تجربه جنگ جهانی دوم را پیوسته مدٌ نظر دارند و برای جلوگیری از ضربات و صدمات جنگ به کشور و مردم خویش، ترجیح می دهند اختلافات خود را در کشورهای جهان سوٌم حل و فصل نمایند.

امریکاییها در عراق به دنبال نفت، قراردادهای کلان استعماری و تضعیف کشوری هستند که دیگر هیچگاه نتواند برای متٌحد لوس و عزیز دُردانه اش اسراییل موجب دردسر شود. البتٌه اینها همه آن چیزهایی نیست که امریکا به خاطرش جان سربازانش را به خطر انداخته. اگر کل خاورمیانه را به یک صفحه شطرنج تشبیه نماییم، جنگ در افغانستان و عراق تنها حرکت دادن دو مُهره در یک بازی خطرناک، طولانی و خونین است. ساختن یک برج و باروی عظیم هفتصد میلیون دلاری در عراق به عنوان سفارت، نشان از اهداف طویل المدت یانکی ها در منطقه دارد.

هیچ نظری موجود نیست: