درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

دوشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۶

فاتحۀ خفقان


تو چه پنداری هان؟! و چه می گویی تو؟
که من افکارم را دفن کنم؟
و بگویم که ندیدم که کسی دست در خنجر
پشت تاریکی شب پنهان شد؟!
و نگویم که زمان استاده است
و صدا
پشت دیوار بلند خفقان افتاده ست؟
نه
من افکارم را درون صندوقی نخواهم پیچید
و بر آن قفل سکوت نخواهم زد
در سرم عصیان است
در دلم طوفان است
دستها را گره وار بر در بسته شب می کوبم
و به آواز بلند می گویم:
که سحر منتظر است
می خوانم
باغچه ها تن به رسوایی پاییز ندادند هنوز
آسمان یادش هست که چقدر آبی بود
نه
من افکارم را تشییع نخواهم کرد
و فقط فاتحه را بر خفقان خواهم خواند

هیچ نظری موجود نیست: