اندوه دشت بی شقایق را می شناسد
خاکی که می شکفد
در مقدم لاله های سرخ
و می داند
در حضور ممتد آلاله هاست که دشت،
از تاراجِ بی امانِ پائیز خواهد رَست
در بی نهایتِ سردِ زمین
از استقامت سبزِ بهار
باید چکامه یی سرود
پویا و سرخ و ماندنی
که این قبیله را سرِ توقف نیست
شهید من، اینک سلام ما
شهید من اینک، درودِ ما
از بیکران تا بیکرانه ها
بدرقۀ راهِ سرخ توست
***
و ما بر شهیدانمان نخواهیم گریست
که زمان زمانِ گریستن نیست
زمانۀ ایستادن است و صیقل زدن خشم فروخورده
در قامت آتشفشانی گداخته
که قلب دشمن را نشانه رفته است
قسم به صبح آن زمان که بر می آید
و سوگند به ماه و ستارگانش
که از خونِ به ناحق ریختۀ تو ای شهید
خورشیدی بر خواهیم افروخت
در شامِ سرد و تیرۀ میهن
و این سراپا ننگِ ردا به دوش را
در عمیق ترین چاهِ بی بازگشتِ زمین
برای همیشۀ تاریخ آن سرزمین
دفن خواهیم کرد.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر