عاقبت
جان و دلِ مام وطن شاد شود
میهن
از بند و غل مرتجع آزاد شود
از
خرابی به خرابات رسد خسته راه
با یکی
جرعه ز آزادی اش آباد شود
خانه
ظلم که شد مأمن و مأوای شیخ
تا که
آوار شود جلوه گه داد شود
به رخ خوبِ شقایق بزند بوسه نسیم
غنچه لبخند زنَد لاله چو دلشاد شود
برسد
لیلیِ مجنون به عزیز دل خویش
عشق
شیرین به مرادِ دل فرهاد شود
فارغ
از محتسب و مفتی و دلال دین
همه جا
مهر و وفا شیوه و بنیاد شود
دل رها
از غم و لبخند نشیند برلب
اشک
شوق آید و رخ مجمع اضداد شود
در غل
و بند شکوفا نشود هیچ انسان
باید
اول که ز قید و ز غل آزاد شود
می رود
باز زمستان و سیه روی ذغال
ای خوش
آندم که خرابی همه آباد شود
دیر
شاید که بُود لیک نمی باشد دور
ناله
ها گر که همه یکسره فریاد شود
بلبل
اینک به قفس قمری عاشق در بند
در کجا
با گل سرخ اینهمه بیداد شود؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر