درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۱

سفر!

در تب رؤیت صبح
شوق و شوری به سر است
باز این شب امّا
در پی زایشِ شومی دگر است
می شنیدم می گفت
مرغکی با گل سرخ
اوّلِ قصّۀ دلتنگی ماست
غصّۀ باغ و خزان
باغبان را دریاب
چه کسی از دل او با خبر است؟!
او که خود می داند،
باغِ بی برگ علاجش
تبر است
     **
تازه این اوّل کار است
و من می دانم
در سر این شب تار
فکرِ از بد، بتر است
قصّه ها را به کناری بگذار
و وداع کن با همۀ خاطره ها
و به خاطر بسپار
حرف آخر این است:
تا که فرصت باقیست
کفش و شال و کُله ت را بردار
زیر لب زمزمه کن
دیگر اندیشه از این شب کافیست
که زاختر خالی
و تهی از قمر است
رخت نو بر تن کن
چون شهابی بگذر از دل شب
که دوای غم تو
در سفر است

هیچ نظری موجود نیست: