درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۱

زندگی؟!!

زندگی یعنی بار
یعنی تاولهای چرکینِ لاعلاج
یعنی نفس نکشیدن و نمردن
رفتن و هرگز نرسیدن!
 
 
زندگی یعنی تشویش تو
وقتی فکر پژمردن گلها
و با دست خالی به خانه رفتن
تمام قلب کوچکت را در هم می فِشُرد
یعنی هیچکس به فکر گلها نیست!
 
زندگی یعنی سنگینی تابوکهای سیمانی
که تو باید حملشان کنی
یعنی همیشه هراسِ فروافتادن
شکستن و خرد شدن
و سیلی خوردن و فحش و ناسزا شنیدن!
 
 
زندگی یعنی چرخش دستان بی رمق تو
بر شیشه ماشینهای لوکس
و نگاه مشوش و منتظرت از پس شیشه های مات
به دستان نامردمانی که از گوشت و پوست و خون تو
زالووار ارتزاق می کنند!
 
 
 
زندگی یعنی فقر، نکبت
یعنی از صبح تا شب همانند انگل و کِرم
در میان آشغالها پرسه زدن
گشتن و هرگز نیافتن!
 
 
 
 
زندگی یعنی محدود شدن
در طول وعرض یک کارتن مقوایی
یعنی گرسنگی، یعنی یک لقمه نان
یعنی حسرت هر روزۀ
یک شکمِ سیر!
 
زندگی یعنی کوهی
که ازهمان ابتدای چشم گشودن و راه افتادن
بر شانه های ضعیف و نحیف تو نهاده اند
انگار قرعۀ فال را فقط به نام تو زده اند
و طبق حکم حیات
به تحمّلش محکومت نموده اند!
زندگی یعنی بیزاری از نفس کشیدن
یعنی خودِ خودِ خودِ مرگ
مرگ تدریجی تو در کوچه و خیابان
و در جوار کوره های آجرپزی
 
سرزنشت نخواهم کرد
اگر تمامی توانت را
در حنجرۀ بغض گرفته ات به کارگیری
و فریاد بزنی: مرگ بر زندگی!






 

هیچ نظری موجود نیست: