عاشق شده بود و دل به دریا می زد
از خویش رها گشته دَم از ما می زد
آنروز که آشنا به عشقش کردند
باران به گل سرخ چه زیبا می زد
***
در دامن شب سپیده خود را می جست
در خاطر من عطر اقاقی می رست
یک اندکی آنطرفتر از یاس سپید
دیدم گل سرخ تن به باران می شست
***
چون موی تو و دلم که در تاب و تبند
یا خنده و گریه ات که شادی و
غمند
از پنجره گر نظر کنی می بینی
باران و گل سرخ دو همراز همند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر