بر صفحۀ تاریخ بنویسید
قومی آمدند با نام خدا و دین
و به معصومیّت تمامی پیامبران تاریخ بشر،
سوگند خوردند
که برای رهایی انسان آمده اند
با ریش و پشم و عبا و عمّامه
و هزاران اداء و اطوار
بدون شلیک حتّی یک گلوله
سوار بر امواج خون و خشم و خروش
سرزمینم را تسخیر کردند
و بوزینه وار
از پلکان پُستها و مقامهای آب و نان دار
بالا رفتند
بر صفحۀ تاریخ بنویسید
با نام خدا، کشتند
با نام پیغمبر، به غل و بند و زنجیر کشیدند
و با نام امامان و البته قربة الی الله
تجاوز کردند
دستان مرد رنجدیده را
که برای رفع گرسنگی دخترک معصوم خویش
نان از پیشخوانِ نانوا ربوده بود
با حفظ تمامی شئونات اسلامی
و طیّ مراسمی با شکوه!
تا مچ قطع کردند
و راضی و سرمست و شاد و شنگول
از اجرای احکام الهی و انجام وظیفه
همچون مار و افعی هزار سر
بر سرمایه ها و گنج های خدادادی یک ملّت
چنبرۀ فساد و غارت و تاراج زدند
بر صفحۀ تاریخ بنویسید
از روزی که چونان مهمانی ناخوانده در آمدند
و بر سر سفرۀ خلق هوار شدند
چوبه های دار در گوشه و کنار
به نشانۀ نشان و پرچم خویش برافراشتند
و از دمیدن در
تنور بازار داغ شلّاق و تعزیر
یکدم، حتی یکدم، غافل نشدند
روزی به شب نیامده که با حکمی ظالمانه
عدالت خویش اجراء نکرده باشند
و شبی به صبح نرسیده که نفرین داغداری، یتیمی
بدرقۀ راه جنایت و نابکاریشان، نشده باشد
امّا!
نخوانده اند تاریخ شاید تا بدانند
که پیش از اینان
اسکندری بود و فرمانروایی می کرد
مغولی حاکم بود و درّنده خویی می کرد
قومی از صحرا بر ما تاخته بود
که او هم به نام خدا و بسط دینِ او
خدایی می کرد
بر صفحۀ تاریخ نوشته اند:
عصارۀ تمامی زشتی ها و پلیدیها هم که باشید
با نام خدا و دین آمده باشید
یا از راه کفر و زندقه و بی دینی
سرانجامتان یکی است
در مقابله با ملّتی که روزی دوباره برخواهد
خروشید
محکوم به فنائید
باور ندارید؟!
تاریخ را مرور دوباره کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر