
غصّه ها را به کناری بگذار
رخت نو بر تن کن
گَرد از چهرۀ آئینه بروب
پنجره ها را بگشا
گوش کن
چلچله ها می خوانند
شاد و شاداب و رها از هر غم
آنچنان که گویی
راز سرسبزی را
بهتر از آدمیان می دانند
لاله ها را بنگر و اقاقی ها را
یأس از خانۀ دل بیرون کن
یاسها را دریاب
و مرور کن با خود معجزه را،
خاک سرما زده در ماه دی
گُل به بار آورده ست
انقلاب، یعنی این
یعنی از رخوت و سستی رَستن
گُل دادن، سبز شدن
ذوب یخها در تابش نور امید
رود شدن و به دریا پیوستن
غصّه ها را به کناری بگذار
گوش کن چلچله ها می خوانند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر