انقلابهای سزاریّنی:
انقلابها زمانی به سرمنزل مقصد می رسند که تمامی شرایط از پیش آماده و مهیّا شده باشد. شرایطی همانند حضور رهبران آگاه انقلابی و رشد فکری و ذهنی توده های به پا خاسته همراه با یک برنامه ریزی دقیق و مدوّن حتّی در شرایط سخت انقلابی و پس از آن. در این صورت است که تلاشهای دزدان انقلاب با شکست مواجه می شود و نهال آزادی به بار نشسته و ثمر می دهد. به انقلاب سال 1357 خودمان نگاهی بیندازیم. آیا رهبران موجود، آگاه و انقلابی بودند؟ آیا توده های به پا خاسته می دانستند چه می خواهند و چه چیزی را نباید بخواهند؟ آیا یک برنامه مدوّن و انقلابی برای فردای انقلاب در دستور کار قرار داشت؟ جواب تمام سؤالها البته منفی است. رهبران آگاه انقلابی در زندانها بودند. توده های مردم به خاطر جوّ خفقان و سانسور شدید، قدرت درک و تحلیل صحیح وقایع را نداشتند و خمینی هر سؤالی در خصوص آزادیهای فردی و اجتماعی را به وجود این نوع آزادیها در اسلام حواله می داد و صرفا از زیر بار دادن یک برنامه روشن و صریح، شانه خالی می کرد و طفره می رفت. بنابراین می بینیم که با وجودیکه شرایط برای انقلاب مهیّا نبود، امّا این اتّفاق افتاد و متأسفانه موجودی نارس و عجیب الخلقه در دامان ملّت ایران گذاشت که هنوز هم پس از بیش از سی سال خون می طلبد و عربده می کشد.
امروز آگاهی ها البته به برکت وجود اینترنت و ماهواره و تکنولوژیهای پیشرفته رشد چشمگیری داشته است امّا این موضوع اصلا باعث نمی شود که از ما بهتران دست روی دست بگذارند و بنشینند تا دری به تخته بخورد و به قول معروف شود دنیا به کام کاسه لیسان. آنها از انقلابهای پخته و رسیده وحشت دارند و بر همین اساس در گوشه و کنار دست به سزاریّن و تولّد انقلابهای نارس و خام می زنند تا سلطۀ استعماری را همچنان حفظ کرده و امنیّت منافع خود را تضمین نمایند.
یک بام و دو هوا:
غرب متمدّن دستخوش مسائل و مشکلات اقتصادیست. بحرانهای اقتصادی ناشی از زیاده خواهی و زیاده طلبی و سیاستهای غلطی است که امروزه گریبان بشریّت را گرفته است. آنها می خواهند که تمامی حرکتهای اقتصادی در جهت سیاست آنها باشد. بانک جهانی به مبدأیی تبدیل گشته که سیاستها و خط مشیّ دولتها را تعیین و تکلیف می نماید. در این فضای آلوده فشار مضاعف را ملّتهای تحت سلطه و ظلم باید تحمّل کنند و البته دکّانهای سرمایه داری در این وانفسا روز به روز بر رونق خویش می افزایند و بوی خوش نفت را از فرسنگها دور تشخیص می دهند. زمینه را قبلا خود دیکتاتور برایشان مهیّا کرده است. ذخیره نفت لیبی را بالغ بر 45 میلیارد بشکه تخمین زده اند. نفتی که از نوع بسیار مرغوب است و استخراج هر بشکۀ آن فقط یک دلار خرج بر میدارد. بنابراین حساب و کتابها حکایت از آن دارد که:
1 بهار اعراب باید سری هم به لیبی بزند اصلا هم مهم نیست که طبق اسنادی که اخیرا به دست آمده سازمانهای اطّلاعاتی آمریکا و انگلیس دست در دست سازمان اطّلاعات قذّافی مشغول بده بستان و زد و بند بوده اند. به هر شکل قذافی که از مبارک برای آنها عزیزتر نیست.
2 تجمّعات اعتراضی مردم لیبی بسیار اندک است و به همین جهت سریعا سرکوب خواهد شد. در صورت عدم سرکوب نیز، برافتادن قذّافی به طول خواهد انجامید و این در حالیست که بوی نفت دل و دین جویندگان طلای سیاه را برده است و دهانشان را بدجوری آب انداخته است.
3 هر چند که مبارزۀ مسلّحانه جیز است و اگر کسی بر علیه دیکتاتوری که میهنش را تحت اشغال در آورده و هر روز میزند و می بندد و می کشد، دست به اسلحه ببرد، تروریست محسوب می شود و باید بمباران هوایی شود و بعد هم خلع سلاح، امّا این مورد چون راه به چاههای نفت مرغوب می برد، استثناء به حساب می آید. پس پیش به سوی مجهّز کردن یک ارتش بومی و هموار کردن راه از طریق آسمان برای آنها.
و سرانجام طیّ تقریبا شش ماه جنگ و نبرد، دیکتاتور لیبی فراری می شود و طرابلس به دست ارتش آزادیبخشی که یک شبه تأسیس و مجهّز شده، فتح می شود و رهبران داخلی قیام سر از پا نشناخته به دست بوس سازکوزی و برلوسکونی میروند و یک ملّت هم چند روزی در خیابانها به جشن و پایکوبی می پردازند.
سوال بزرگ اینجاست که آیا مردم در لیبی یا فرق نمی کند مصر و تونس و هر جای دیگری که نصیبی از بهار اعراب برده یا در آینده ببرد، به معنای واقعی آزاد خواهند شد و به تمامی خواسته هایشان خواهند رسید؟
آیا رهبرانی که مثل قارچ سبز می شوند و زمام امور را در دست می گیرند، عواملی نیستند که دوستان غربی شان مدّتها آنها را در آب نمک خوابانده و آماده برای چنین روزهایی کرده اند؟ آیا آنها به خواسته های مردمی که خون و جان فدا کرده اند، واقفند؟!
آیا آزادی بدون استقلال و برعکس استقلال بدون آزادی به پشیزی می ارزد؟ جواب طبیعتا و قاطعانه نه است. بنابراین هر جا که اثری از استعمار و استبداد باشد، آزادی و استقلال محلی از اِعراب نخواهند نداشت. نتیجه اینکه وقتی سکّان کشتی قیامهای مردم محروم و ستمدیده در دست دزدان دریایی باشد، رسیدن به ساحل نجات اگر نه غیرممکن که به شدّت مشکل خواهد شد. همراهی این جماعت با قیامها یادآور ضرب المثل شریک دزد و رفیق قافله است. به صورت اصلی و اساسی و ریشه یی چیزی جا به جا نخواهد شد. دیکتاتورها می روند امّا دیکتاتوری ها با رنگ و زرق و برق تازه جایگزین می شوند. رهبران تأثیرگذار و آگاه و مدبّر یا دیگر وجود خارجی ندارند و یا اگر هم باشند برایشان شرایطی را رقم زده اند که نمی توانند بطور مستقیم با مردم خود در تماس باشند.
با وجود همۀ اینها نباید تصوّر کرد که آزادی واقعی سرابی بیش نیست و حکم کیمیا را دارد. قیامها و خیزشهای ملّـتهای محروم، حدّاقل این مزیّت را دارد که آگاهی و شعور اجتماعی و سیاسی آنها را به طرز محسوسی ارتقاء داده و باعث تزریق امیدواری به جوامعی می شود که می خواهند آیندۀ خود را فارغ از تمامی زدو بندهای کثیف سیاسی پشت پرده، خودشان رقم بزنند. یک نمونۀ واقعی و موفق از این نوع کافیست تا تمامی ملّتهای تحت ستم، الگوبرداری کرده و دیگر به هیچ شغالی باج ندهند.
پایان
انقلابها زمانی به سرمنزل مقصد می رسند که تمامی شرایط از پیش آماده و مهیّا شده باشد. شرایطی همانند حضور رهبران آگاه انقلابی و رشد فکری و ذهنی توده های به پا خاسته همراه با یک برنامه ریزی دقیق و مدوّن حتّی در شرایط سخت انقلابی و پس از آن. در این صورت است که تلاشهای دزدان انقلاب با شکست مواجه می شود و نهال آزادی به بار نشسته و ثمر می دهد. به انقلاب سال 1357 خودمان نگاهی بیندازیم. آیا رهبران موجود، آگاه و انقلابی بودند؟ آیا توده های به پا خاسته می دانستند چه می خواهند و چه چیزی را نباید بخواهند؟ آیا یک برنامه مدوّن و انقلابی برای فردای انقلاب در دستور کار قرار داشت؟ جواب تمام سؤالها البته منفی است. رهبران آگاه انقلابی در زندانها بودند. توده های مردم به خاطر جوّ خفقان و سانسور شدید، قدرت درک و تحلیل صحیح وقایع را نداشتند و خمینی هر سؤالی در خصوص آزادیهای فردی و اجتماعی را به وجود این نوع آزادیها در اسلام حواله می داد و صرفا از زیر بار دادن یک برنامه روشن و صریح، شانه خالی می کرد و طفره می رفت. بنابراین می بینیم که با وجودیکه شرایط برای انقلاب مهیّا نبود، امّا این اتّفاق افتاد و متأسفانه موجودی نارس و عجیب الخلقه در دامان ملّت ایران گذاشت که هنوز هم پس از بیش از سی سال خون می طلبد و عربده می کشد.
امروز آگاهی ها البته به برکت وجود اینترنت و ماهواره و تکنولوژیهای پیشرفته رشد چشمگیری داشته است امّا این موضوع اصلا باعث نمی شود که از ما بهتران دست روی دست بگذارند و بنشینند تا دری به تخته بخورد و به قول معروف شود دنیا به کام کاسه لیسان. آنها از انقلابهای پخته و رسیده وحشت دارند و بر همین اساس در گوشه و کنار دست به سزاریّن و تولّد انقلابهای نارس و خام می زنند تا سلطۀ استعماری را همچنان حفظ کرده و امنیّت منافع خود را تضمین نمایند.
یک بام و دو هوا:
غرب متمدّن دستخوش مسائل و مشکلات اقتصادیست. بحرانهای اقتصادی ناشی از زیاده خواهی و زیاده طلبی و سیاستهای غلطی است که امروزه گریبان بشریّت را گرفته است. آنها می خواهند که تمامی حرکتهای اقتصادی در جهت سیاست آنها باشد. بانک جهانی به مبدأیی تبدیل گشته که سیاستها و خط مشیّ دولتها را تعیین و تکلیف می نماید. در این فضای آلوده فشار مضاعف را ملّتهای تحت سلطه و ظلم باید تحمّل کنند و البته دکّانهای سرمایه داری در این وانفسا روز به روز بر رونق خویش می افزایند و بوی خوش نفت را از فرسنگها دور تشخیص می دهند. زمینه را قبلا خود دیکتاتور برایشان مهیّا کرده است. ذخیره نفت لیبی را بالغ بر 45 میلیارد بشکه تخمین زده اند. نفتی که از نوع بسیار مرغوب است و استخراج هر بشکۀ آن فقط یک دلار خرج بر میدارد. بنابراین حساب و کتابها حکایت از آن دارد که:
1 بهار اعراب باید سری هم به لیبی بزند اصلا هم مهم نیست که طبق اسنادی که اخیرا به دست آمده سازمانهای اطّلاعاتی آمریکا و انگلیس دست در دست سازمان اطّلاعات قذّافی مشغول بده بستان و زد و بند بوده اند. به هر شکل قذافی که از مبارک برای آنها عزیزتر نیست.
2 تجمّعات اعتراضی مردم لیبی بسیار اندک است و به همین جهت سریعا سرکوب خواهد شد. در صورت عدم سرکوب نیز، برافتادن قذّافی به طول خواهد انجامید و این در حالیست که بوی نفت دل و دین جویندگان طلای سیاه را برده است و دهانشان را بدجوری آب انداخته است.
3 هر چند که مبارزۀ مسلّحانه جیز است و اگر کسی بر علیه دیکتاتوری که میهنش را تحت اشغال در آورده و هر روز میزند و می بندد و می کشد، دست به اسلحه ببرد، تروریست محسوب می شود و باید بمباران هوایی شود و بعد هم خلع سلاح، امّا این مورد چون راه به چاههای نفت مرغوب می برد، استثناء به حساب می آید. پس پیش به سوی مجهّز کردن یک ارتش بومی و هموار کردن راه از طریق آسمان برای آنها.
و سرانجام طیّ تقریبا شش ماه جنگ و نبرد، دیکتاتور لیبی فراری می شود و طرابلس به دست ارتش آزادیبخشی که یک شبه تأسیس و مجهّز شده، فتح می شود و رهبران داخلی قیام سر از پا نشناخته به دست بوس سازکوزی و برلوسکونی میروند و یک ملّت هم چند روزی در خیابانها به جشن و پایکوبی می پردازند.
سوال بزرگ اینجاست که آیا مردم در لیبی یا فرق نمی کند مصر و تونس و هر جای دیگری که نصیبی از بهار اعراب برده یا در آینده ببرد، به معنای واقعی آزاد خواهند شد و به تمامی خواسته هایشان خواهند رسید؟
آیا رهبرانی که مثل قارچ سبز می شوند و زمام امور را در دست می گیرند، عواملی نیستند که دوستان غربی شان مدّتها آنها را در آب نمک خوابانده و آماده برای چنین روزهایی کرده اند؟ آیا آنها به خواسته های مردمی که خون و جان فدا کرده اند، واقفند؟!
آیا آزادی بدون استقلال و برعکس استقلال بدون آزادی به پشیزی می ارزد؟ جواب طبیعتا و قاطعانه نه است. بنابراین هر جا که اثری از استعمار و استبداد باشد، آزادی و استقلال محلی از اِعراب نخواهند نداشت. نتیجه اینکه وقتی سکّان کشتی قیامهای مردم محروم و ستمدیده در دست دزدان دریایی باشد، رسیدن به ساحل نجات اگر نه غیرممکن که به شدّت مشکل خواهد شد. همراهی این جماعت با قیامها یادآور ضرب المثل شریک دزد و رفیق قافله است. به صورت اصلی و اساسی و ریشه یی چیزی جا به جا نخواهد شد. دیکتاتورها می روند امّا دیکتاتوری ها با رنگ و زرق و برق تازه جایگزین می شوند. رهبران تأثیرگذار و آگاه و مدبّر یا دیگر وجود خارجی ندارند و یا اگر هم باشند برایشان شرایطی را رقم زده اند که نمی توانند بطور مستقیم با مردم خود در تماس باشند.
با وجود همۀ اینها نباید تصوّر کرد که آزادی واقعی سرابی بیش نیست و حکم کیمیا را دارد. قیامها و خیزشهای ملّـتهای محروم، حدّاقل این مزیّت را دارد که آگاهی و شعور اجتماعی و سیاسی آنها را به طرز محسوسی ارتقاء داده و باعث تزریق امیدواری به جوامعی می شود که می خواهند آیندۀ خود را فارغ از تمامی زدو بندهای کثیف سیاسی پشت پرده، خودشان رقم بزنند. یک نمونۀ واقعی و موفق از این نوع کافیست تا تمامی ملّتهای تحت ستم، الگوبرداری کرده و دیگر به هیچ شغالی باج ندهند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر