نازل شده بلایی از جنس آسمانی
چیزی نمانده دیگر تا مرگ مهربانی
چیزی نمانده باقی از عشق و شور و مستی
از معرفت و خوبی دیگر مجو نشانی
امّ الخبائثان را بخت است و مال و اقبال
دنیا به کامشان شد با رندی و تبانی
با یک اشاره جایی قحطی بَرند و غارت
جای دگر ببارند آتش چنانکه دانی
پشت نقاب انسان سوداگرند و کاسب
با هر نفس شمارند هر سود و هر زیانی
تا چرخشان بچرخد زالو صفت بنوشند
خونهای مستمندان در وسعت جهانی
ظاهر تمیز و شیک است آرام و بی هیاهو
تفسیر حقّ انسان گوید به هر بیانی
دَم می زند دمادم از صلح و از رهایی
آتش کشد به جانها با بمب آنچنانی!
تجّار بی شکستند با سود و نفع خالص
یغماگران انسان با حرص جاودانی
حقّ بشر سپر شد در مرتع منافع
باید گریست اینجا در ماتم معانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر