درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۹

مرضیۀ و مقولۀ هنر برای هنر(1)


نمی دانم اوّلین بار کدام شیر پاک خورده ای اصطلاح هنر برای هنر را بر زبان آورد و رایج کرد که امروز خیلی ها برای فرار از زیر بار مسئولیّتهاشان، آنرا خرج کرده و بعضا بر سر هنرمندانی می کوبند که به مقولۀ هنر از دریچۀ دیگری نگاه می کنند.
همین چند هفته پیش بود که هنرپیشۀ خانمی که مدّتی است از جهنم حکومت هنرستیز آخوندی خارج شده و به خاطر کشف حجاب و بازی در یکی از فیلمهای هالیوودی خشم حاکمان را برانگیخته، در جواب سؤال مصاحبه گر که نظرش را در مورد آنچه که سال گذشته در جریان قیامها بر هموطنان ما رفت پرسیده بود، پاسخ داد که من یک هنرمندم و با سیاست کاری ندارم!

می دانم که این بحث کهنه و نخ نما شده و مربوط به امروز و دیروز هم نیست امّا چه باید کرد وقتی که هنرمندی که تمامی مشروعیّت، محبوبیّـت، ثروت و مکنتش را از جیب همین مردم و حمایت آنها به دست آورده و شده آنچه که امروز هست، به این راحتی قال قضیّه را می کند و خودش را صرفا یک هنرمند می داند؟!

پس از درگذشت بانوی سپید موی موسیقی ایران زمین، اینبار امّا از گوشه و کنار زمزمه هایی شنیده شد و یا بر روی اینترنت منتشر گردید که مرضیّه نباید هنرش را با سیاست قاطی می کرد! مرضیّه نباید بسته و وابسته به یک گروه می شد و صرفا باید وقتی که به خارج از کشور آمد فقط به هنر می پرداخت و بس!

اگر رژیم باعث و بانی این خزعبلات باشد، بر او هرگز نمی توان و نباید خرده گرفت امّا جالب اینجاست که بعضی از آدمها با سبیلی از بناگوش فراتر رفته که کلّی هم ادّعای مبارزه و مخالفت با رژیم را بار کرده و یدک می کشند و سنگ چپ و چپی بودن بر سینه می زنند هم با بعضی دیگر خوش نشینهای به کنج عافیّت خزیده امّا مبارز! همصدا شده و در بوق و کرنا کرده اند که مرضیّه باید مرضیّه می ماند و سیاسی نمی شد. بعضی هم از این فراتر رفته و همصدا و همنوا با رژیم بی شرمانه بر شستشوی مغزی او توسط مجاهدین انگشت می گذارند. ظاهرا ندیده اند که او بارها و بارها موهای سپیدش را شاهد قرار داد و گفت که آنها را در آسیاب سفید نکرده و خود سرد و گرم چشیدۀ این روزگار است.

ناگفته پیداست که این جماعت مرضیّه ای را می طلبند که پس از خروج ازایران یکراست سر از لس آنجلس در می آورد تا در قدم اوّل اسیر دست مافیای موسیقی شود و پس از اجرای چندین و چند کنسرت نان و آب دار برای پدرخوانده های آنچنانی دنیای موسیقی در امریکا و کانادا و اروپا و احیانا همانگونه که مد شده در دبی و کردستان عراق، وقتی که دیگر امواج سرکش عطش هوادارانش که اکثرا از نسلهای گذشته هستند، فرو می نشست به امان خدا رهایش کنند و بروند سراغ یک کار و کاسبی دیگر و این البته یعنی هنر برای هنر!

اشکال این جماعت اینجاست که نمی فهمند و درکش را هم ندارند که مرضیّه اگر در آن سن و سال قید دوران بازنشستگی را زد و عطای آرامش را به لقایش بخشید، صرفا به خاطر بیرون آمدن و اجرای چند کنسرت نبود. او هنر را آنگونه که با عملش نشان داد، به مانند خنجری آخته و آبدیده در قلب سیاهترین و تیره روترین حاکمان ارتجاعی می خواست و دقیقا به اعتبار شصت سال افتخارآفرینی در عرصۀ هنر ایران، با حرکتی که فقط از او برمی آمد و بس، به حمایت از مردم خویش در مصاف با دیکتاتوری خونریز مذهبی برخاست.

خب او باید برای رسیدن به هدفش پس از خروج از ایران کجا می رفت؟ یک اعتبار شصت ساله را که خود عمریست؛ برداشته و آمده تا در حمایت از مردمی که او را روی چشمهاشان گذاشتند و در خانه قلبهاشان مأوا و مسکن دادند، خرج کند. نیامده صرفا کنسرت اجرا کند و تبلیغ هنر برای هنر کند تا شما خوش نشینها هم خوشتان بیاید. آمده تا از طریق و کانالی که می داند رژیم روی آن چه اندازه حساس است و ترس و بیم دارد، صدای خرد شدن استخوانهای یک ملّت را به گوش جهانیان برساند. آمده تا کاوۀ میهن را آرش وار از اعماق قلب جریحه دار شده اش به خاطر آنچه که شاهد بوده بر مردم آن دیار رفته، فریاد کند و بگوید به آخوندها که همین زنی که ضعیفه اش می خوانید و به هیچش می گیرید کاوۀ آیندۀ آن میهن است.

اینها را باید کجا می گفت که طنین و پژواک صدایش رساتر و جانانه تر از هر جای دیگر به گوش برسد؟ در خدمت مافیای لس آنجلس؟! یا در کاباره رستورانهایی که مخاطبانش فقط با صدای موزیک از خود بیخود می شوند و کاری به معنای کلام و مفهوم آن ندارند؟!

هیچ نظری موجود نیست: