ماه خرداد از راه رسید و اندک اندک داریم نزدیک می شویم به سالگرد قیامی که جنبش سبزش نامیدند و الحق و الانصاف که بدتر از زلزله بر سر رژیم ولایت فقیه آوار شد و حضرات را کمی تا قسمتی از خواب خرگوشی بیدار کرد تا بیش از این نپندارند که با ملّتی طرفند که هر بلایی که سرشان بیاوری کوتاه می آیند و می گذرند.
در اصالت این جنبش که پایه های مردمی دارد هیچ شک و تردیدی نیست. پیر و زن و مرد و جوان و خلاصه حضور تمامی اقشار نشان از یک حرکت و قیام اصیل مردمی دارد. امّا این وسط جای یک سؤال همچنان باقی می ماند و آن اینکه آیا واقعا می شود با دست خالی و به صورت مسالمت آمیز به میدان نبرد با این هیولای وحشی آدمخور رفت و دست آخر هم پیروز از میدان به در آمد؟!
دیدیم و جهانیان هم به عینه دیدند که حاکمان زورگو و مستبد از هیچ جنایت و دنائتی در حق مردمی که مسالمت آمیز به خیابانها آمدند و خواهان حق و حقوق به یغما رفته شدند، کم نگذاشته و کوتاهی نکردند. زدند، کشتند، تجاوز کردند و سوزاندند، از بالای پل پرتاب کردند، ترور کردند و با ماشین پیکرهای پاک را زیر گرفتند و همه هم می دانند که اینها تنها قسمتی از ماجرایی است که طیّ ماههای قیام و صد البته سالهای قبل از آن از بدو به حاکمیّت رسیدن این قوم وحشی و چموش، برملا شده و همگان از آنها مطّلع شده اند.
آیا زمان آن فرا نرسیده که جنبش مشت را با مشت پاسخ دهد؟ از قدیم هم گفته اند که جواب های، هوی است. بعضی می گویند که رژیم به دنبال چنین بهانه ای است که بتواند با تمسّک و توسّل به آن بزند و بکوبد و کار را یکسره کند. خنده دار است امّا این فرضیّه. مگراینها طیّ سالیان حاکمیّتشان یکروز از زدن و سرکوب و اعدام دست برداشته اند که حالا مردم را باید به آرامش فراخواند تا چنین و چنان نشود؟!
سبز بودن اصلا بد نیست. خیلی هم خوب است. رنگ آرامش و صلح و مسالمت. امّا فراموش نکنیم که وقتی طرف مقابل وحشی گری می کند و خون می ریزد، سبز دیگر نمی تواند و نباید همچنان سبز بماند که در غیر اینصورت رنگ خواهد باخت و به زردی خواهد گرایید.
می گویند جهان خارج از جنبش به دلیل مسالمت بودنش حمایت می کند و اگر خدای ناکرده! ورق برگردد ممکن است جنبش حمایت و پشتیبانی بین المللی خود را از دست بدهد.
مُرده شوی ببرد حمایت جهان خارج را که آب خالی را هم اینها بی زد و بند سر نمی کشند. اگر اینها واقعا دلشان برای ملّت ایران می سوخت، اینهمه آخوندها را به انواع و اقسام سلاح و کوفت و زهر مار مسلح و مجهز نمی کردند و شمشیر تیز و لخت و برهنه به دست این زنگیان مست نمی دادند. همینها پروارش کردند و در کنارش از سفرۀ ملّت محروم و ستمدیدۀ ما به یغما بردند و ککشان هم نگزید که در زندانها و سیاهچالهای این رژیم غاصب چه بر سر زن و مرد و پیر و جوان ما آوردند و هنوز هم دارند می آورند.
حالا خنده دار است که دل به حمایت پوچ و توخالی شان ببندیم و منتظر بنشینیم، ببینیم کی دوباره مرادشان حاصل می شود و معاشقه های سیاسی و زد وبند و بده بستان صورت می گیرد و جنبش و امید یک خلق در بند و اسیر به غارت حرامیان داخلی و شرکای خارجی شان می رود.
آنچه که امروز این جنبش با تک تک سلولهایش ضرورت و کمبودش را احساس می کند همانا وجود یک رهبری قاطع وسازش ناپذیر است که راه بر همۀ حیله ها و زد و بندهای پشت پرده ببند و با هدایت و روشنگری خویش این کشتی طوفان زده را به ساحل امید و نجات برساند. چنین رهبری روزی وجود عینی و قاطع پیدا خواهد کرد که یک ملّت به حمایتش برخیزند و بر صلاحیّتش مهر تائید بزنند.
عاشورایی که گذشت بهترین سند برای اثبات این نکته است که هر جا مردم مشت را با مشت پاسخ دادند مزدوران وا رفته و در حضیض ذلّت و زبونی برای حفظ جان ناپاکشان به التماس افتادند. قیاس ایران با کشورهایی که مردم آنها توانستند با تظاهرات مسالمت آمیز به خواسته هایشان برسند، فقط و فقط باعث ادامۀ سیطرۀ این رژیم افسارگسیخته و ریختن خونهای بیشتر خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر