
شمعی برافروخته ام
به احترام تمامی شهیدان
همانها که به رهایی من و ما از زنجیر
آنگونه مؤمن بودند که پرستوهای مهاجر
به پرواز، تا رسیدن به بهار
شمعی برافروخته ام
به احترام هر آنکس که پاس داشت
حرمت آزادی انسان را
و در سحرگاهی خونین یا غروبی دلگیر
به شقایقهای سرخ مغرور پیوست
شمعی برافروخته ام
با یاد ستارگانی که شب را
با خون سرخ خویش به آتش کشیدند
تا خورشیدِ فردا، سر از افقی تازه بر آوَرَد
شمعی برافروخته ام
به نام تو که از عشق
سلاحی ساختی، تیز و بُرّنده
تا بر لشکر تیرگی و ظلمت بتازی
و قلب شب را نشانه گیری
تا صبح بردمد
در تمامی کوی و برزن و خیابانهای میهنم
شاد و روشن و سرزنده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر