درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

یکشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۹

ای رازِ نهفته در نهانها

هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل مانم از آن

مولانا

ای عشق تو در کنار من باش، تا تازه شوم به رنگ و بویت
آغاز شوم دوباره از نو، مأنوس شوم به خُلق و خویت

ای هدیۀ خوب آسمانی، مانای همیشه جاودانی
ای سیرت و صورتت خدایی، بَه بَه، به جمال خوب رویت

ای رازِ نهفته در نهانها، ای جلوۀ پاک کهکشانها
خورشید که عالمی فروزد، برده است نشان ز خاک کویت

هر جا برِ عارفان نشستی، بر عقل ره فسانه بستی
یک جرعه علاج کارشان بود، از آن می نابِ در سبویت

ای برکت صبح در بهاران، وِی نور جمال گُلعذاران
هر جا که نشان عاشقی هست، بر زیر لب است گفتگویت

ای شعله زده به جان انسان، آهسته نشسته در دل و جان
شد مخمل آسمان نگاهت، هم تیرۀ شب اسیر مویت

فرهاد که شهره شد به عالم، می گفت به تیشه او دمادم
آوارۀ کوه و درّه گشتن، سهل است به شوق آرزویت

مجنون که جنون به نام او شد، آوازۀ تو به کام او شد
از خویش گذشت یار لیلی، شد جامه دران روان به سویت

با نام تو شد جهان پدیدار، هم دردی و هم طبیب بیمار
نزدیک به ماچو جانِ شیرین، ما بیخبران به جستجویت

ای آنکه به عشق خو گرفتی، در مسلخ جان وضو گرفتی
یک جرعه زجام او گرفتی، تا هست بسوزد آن گلویت*

از خلق جهان چو ما گسستیم، تا جان به تن است با تو هستیم
از وَرطۀ نام و ننگ رَستیم، خوردیم قسم به آبرویت

ای حضرت عشق، خوب اعلا، ای بانی و باعث تمنّا
تو آینه یی زلال و صافی، ما خسته نشسته روبرویت.


.* با الهام از این بیت حضرت مولانا:
گفت شراره‌ای از آن گر ببری سوی دهان *** حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو

هیچ نظری موجود نیست: