
نزدیک به هفتاد و پنج کشته و رقمی بیش از هزار نفر مجروح، بهایی بود که آنها طیّ دو روز برای رهایی و تغییر حکومت پرداختند.
راستی چرا از تن ملّت ما در حاکمیّت پلید آخوندها بیش از سی سال است که خون می چکد و این رژیم سراپا هار و وحشی همچنان به فساد و جنایت ادامه می دهد؟!
جواب این سؤال را البته باید محقّقین و دست اندرکاران و پژوهشگران بدهند، امّا تا نامبردگان بنشینند و دست به قلم ببرند و صفحات تاریخ را زیر و رو کنند، نکاتی که روشن و بدیهی به نظر می رسند عبارتند از :
اوّلا رژیم حاکم بر میهن، با حکومت سرنگون شدۀ قرقیزستان زمین تا آسمان تفاوت دارد، هر چند که رئیس جمهور ساقط شده قرقیزستان هم در سال 2009 میلادی انتخاباتی فرمایشی راه انداخت و با رقمی بیش از هشتاد و پنج درصد، راه ادامه ریاست بر کشور را که از سال 2005 و پس از انقلابی موسوم به انقلاب گل لاله به دست آورده بود، به زعم خویش هموار کرد.
تفاوت عمده این دو رژیم، به نوع ساختار آنان بر می گرد. در حکومت ملّایان ارزش یعنی لومپنیزم، فساد، غارت، تظاهر به دین و از همۀ اینها مهمتر، دارا بودن خوی وحشی و یک جانی بالفطره پست بودن. حتما در فیلمی که همین دیروز منتشر شد، دیپلمات لومپن رژیم در مونیخ آلمان را دیدید و شنیدید که با چه وقاحتی به هموطنی که محترمانه از او درخواست پرسیدن یک سؤال را می کند، پاسخ داد و حتّی به طرز وحشیّانه ای قصد حمله به آن هموطن را داشت. خیلی ساده است که بتوانیم حدس بزنیم که این مزدور در خیابانهای تهران و سراسر ایران با مردم معترض چه رفتاری داشته و یا در صورت لزوم خواهد داشت.
حرکت و رفتار و گفتار این باصطلاح دیپلمات در هر کشور دیگری که بویی از آزادی و انسانیّت سردمدارانش داشت، یا منجر به سقوط دولت می شد و یا دستکم جناب وزیر خارجه و سفیرش باید می رفتند و سماق می مکیدند.
این خود مشتی نشانۀ خروار است. آری باقی یف هم کشت و طیّ دو روز نزدیک به هفتادو پنج نفر را از نعمت نفس کشیدن ساقط کرد، امّا فراموش نکنیم که این تعداد کشته را رژیم طیّ سالهای حکومت خویش بر میهن در فاصلۀ یک آب خوردن انجام داده و مُهر باغی و یاغی و طاغی را هم بر نامهای قربانیان خویش کوبیده است. در حالیکه قربان بیک باقی یف با وجود مسلمان بودن، حدّاقل به نام خدا و اسلام و دین آدم نکشته است.
درثانی مورد دیگر می تواند همدلی و همراهی ملّتی باشد که یکصدا دست در دست هم به خیابان آمد و تومار حکومت رئیس جمهورمتقلبش را در هم پیچید. یک ملّت، یک دست، یک فریاد، یک خواسته. در ضمن آنها موسوی و کرّوبی و باحالتر از اینها خاتمی و رفسنجانی را هم نداشتند که دائم توپ و تشر بزنند و از در پند و اندرز در آیند که شعار ساختارشکنانه موقوف!!. جمهوری ایرانی ممنوع!. ولایت فقیه هم به زعم این جماعت، آنقدر با حال و با صفایند که اگر شعاری علیه ایشان داده شود و یا عکس مقام عظمایشان بسوزد، دشمن سوءاستفاده خواهد کرد و به قول امام راحل چه و چه و کذا و کذا خواهد شد.
ملّت ایران از اوّلین روز آغاز این حکومت ننگین، به مقابله برخاسته و شاهدش هم شهیدان خونین کفن خاورانهای سراسر ایران و نداها و سهرابها و اشکانها و ترانه ها و کیانوشها و .......... سفّاکی این رژیم وحشی، متأسّفانه هنوز خون می طلبد و بازهم متأسّفانه رهبرانی که تمامی خاکریزهای خطّ قرمز حکومت را در هم کوبیده و سکّان این کشتی بی لنگر را که در اقیانوس توفانی حوادث در حال کژ و مژ شدن است را در دست بگیرند، هنوز بر عرشۀ کشتی حاضر نشده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر