
چشمان نیمه بازت پنجره ایست
رو به آفتاب
که مژدۀ طلوع سپیده را
در انتهای نی نی چشمان صبح
به تصویر کشیده است
می دانم، می دانم
راز هزاران غنچۀ نوشکفتۀ سرخ
در نگاه ساکت امّا،
پر از غوغای تو زبانه می کشد
می توان در انتهای نی نی چشمانت
پرواز هزاران پرندۀ سپید امّا خونین بال را
در عبور از دریاهای متلاطم پر طوفان
به تماشا نشست
می شود از نگاهت آینه ای ساخت تمام قد
و از ماورای آن نظاره گر صداقت قلبهای
انسان شیفتۀ آزادی و رهایی شد
نگاهت تلاوتگر روشن طلوع ستارۀ صبح
در مقدم تازۀ بهاری است
که سیم خاردارهای مرزهای ممنوع را
درنِوَردیده
و بشارت آغازی دوباره می دهد
در گرمگاه رویش بی بدیل عشق
در نهاد تک تک انسانهای
شیدا و شیفتۀ آزادی
بی شک و به یقین
بی شک و به یقین
نگاه روشنت آیۀ برآمدن آفتاب است
از پشت ابرهای تیره
در آنسوی افقهای نه چندان دور.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر