درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۸

من رأی نمی دهم



شرکت در انتخابات و رأی دادن به نفسه کار بدی نیست. یکی از نشانه های یک جامعۀ متمدن و رو به پیشرفت، مراجعه به آراء عمومی است. حتّی در عقب افتاده ترین جوامع که فرسنگها و کیلومترها با جهان متمدّن فاصله دارند مثل قبایلی که در دل جنگلهای انبوه وجود دارند، در هنگام تصمیم گیری های مهم ریش سفیدان را دور هم جمع کرده و نظر خواهی می کنند.

ایران آخوندزدۀ ما نیز از این قاعده مستتثنی نیست. امّا هر انسان عادل و منصفی که مغرض نباشد به راحتی به این نتیجه می رسد که مراجعه با آراء مردم در ایران فقط برای حفظ ظاهر است و نه یک حرکت اصولی و بنیادین که بر اساس آن تغییرات اساسی صورت بگیرد. یک نمایش مضحک و تکرار ملال آور آن در سانس های مختلف.
کافی است نگاهی به نمایشهای انتخاباتی این رژیم از آغاز سر کار آمدن تا امروز بیندازیم تا ببینیم کجا و بر چه پایه و اساسی می توان مدّعی شد که در تصمیم های اتخاذ شده میزان و شاخص رأی مردم بوده است؟ اصلا چه کسی می تواند ادّعا کند که کاندیداها متنوع و از اقشار و طبقات مختلف جامعه بوده اند؟


حتما شما هم این طنز تلخ را شنیده اید. می گویند سه نفر آمریکایی و ژاپنی و ایرانی دور هم جمع شده بودند و در مورد پیشرفتهای مملکت خودشان سخن می گفتند. موضوع دموکراسی و انتخابات پیش آمد. ژاپنی گفت: مملکت من آنقدر پیشرفته است که تنها چند ساعت بعد از انتخابات نتیجه آراء مشخص می شود. آمریکایی خنده ای کرد و گفت: تکنولوژی در مملکت ما این اجازه را می دهد که بلافاصله بعد از پایان انتخابات نتایج مشخص و اعلام گردد. ایرانی هموطن ما هم آب پاکی روی دست هر دوی اینها ریخت و گفت: شما هر قدر هم که در این مورد پیشرفت کرده باشید باز به گَرد پای ما هم نخواهید رسید چون در مملکت ما مدّتها قبل از آغاز رأی گیری نتیجه روشن و مشخص است.

با شروع هر انتخاباتی در ایران، سؤال اساسی این نیست که به چه کسی رأی بدهیم। بلکه ابتدا به ساکن سؤال این است که باید رأی داد و یا نباید رأی داد؟ برای پاسخ به این سؤال الزاما باید پاسخگوی سؤال دیگری باشیم. اگر اینگونه که مخالفان رأی دادن مدّعی اند که رژیم خودش می بُرد و خودش می دوزد و به تن می کند، پس چه نیازی دارد که حول و حوش انتخابات شروع به تبلیغات کند و سرو صدا راه بیندازد؟ اصلا چه نیازی به راه انداختن بساط خیمه شب بازی دارد؟

پاسخ روشن است। این رژیم مشروعیّت ندارد. نطفۀ این رژیم از روز اوّل با سرکوب و ظلم و خفقان و شکنجه و اعدام بسته شده بنابراین برای حفظ موقعیّت لرزان خودش هم که شده باید نمایش راه بیندازد. اگر سیستمش هیچگونه همخوانی با دموکراسی و احترام به آزادی های فردی و اجتماعی ندارد، حدّاقل ادایش را که می تواند در بیاورد.

تکلیف منِ نوعی این وسط چیست؟ باز هم پاسخ روشن است। مگر با انتخاباتی که تاکنون توسط این رژیم کارگردانی و انجام شده تغییری در روند زندگی روزانه مردم عادّی بوجود آمده است؟

کدام انتخابات به اوضاع و احوال اقتصادی مملکت سر و سامان داده است؟. کدام انتخابات موجب شده تا آزادی های فردی و اجتماعی به رسمیّت شناخته و اجرا شوند؟ کدام انتخابات دست دزدان و غارتگران با عمّامه و بی عمّامه را برای همیشه قطع و از سفرۀ مردم ایران کوتاه کرده است؟ کدام انتخابات به درخواستهای صنفی و بر حقّ مردم محروم پاسخ مثبت داده است؟ کدام انتخابات باعث شده تا دانشجو فارغ از جوّ سرکوب و خفقان حرفش را بزند و حقّش را بگیرد؟ کدام انتخابات به تحکیم پایه های دموکراسی منجر شده است؟ کدام انتخابات باعث شده تا جلوی اعدامهای بی رویه و خودسرانه و سنگسار و شکنجه و شلّاق گرفته شود یا حدّاقل، تعدادشان به جای سیر صعودی، اندکی کاهش یابد؟ کدام انتخابات حاصلش کاستن از رنج کارگران و طبقات محروم جامعه و احقاق حقّ آنها بوده است؟

آنها که آخوند رذل و شیّاد خاتمی را حلوا حلوا می کردند و بعضا هنوز هم می کنند یا یادشان رفته که زمانی که جلّاد خون آشام اوین لاجوردی به درک واصل شد چگونه از او به عنوان سرباز اسلام نام برد و دل سوزاند و یا اینکه خودشان را به آن راه زده اند که هنوز چشم به تکّه استخوان اهدایی آخوندی از برکت سفرۀ بی بار و ثمر انتخابات دارند.
امروز امّا خاتمی نیست. چرا؟ چون رهبر نخواسته است. غلام خانه زاد اگر ادای دموکراسی مَنشی و گفتمان تمدّنها در نمی آورد و در کارش جدّی بود باید می ایستاد و احقاق حق می کرد. امّا این آخوند توسری خورده، بیچاره تر از آن بوده و هست که پایش را از گلیمی که مقام معظم برایش بافته، درازتر کند. از این امامزاده های حرام لقمه امّید گشایش داشتن، آب در هاون کوبیدن است وبس. به قول سعدی:
ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید بَر نخوری
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری

رأی دادن و شرکت در این افتضاحات، رأی دادن به ادامۀ جنایت و تجاوزکاری و اعدام و فساد و غارتگری است। مشروعیّت دادن به نظامی است که اقتصاد ایران را به باد فنا داده. فقر را در سطح جامعه نهادینه کرده و باعث فساد و فحشا و بوجود آمدن پدیدۀ بچه های خیابانی گردیده.

خانواده ها از هم گسسته اند و ناهنجاریهای اجتماعی سریعتر و مخربّتر از هر سرطان و طاعونی، در جامعه امروز ایران بسط و گسترش یافته। آنچه این نابخردان با مردم ما کرده اند، هیچ بیگانۀ متجاوزی نکرده. در این میان تنها موردی که رشد روزن افزون داشته، سرکوب و تحقیر و بگیر وببندهای پلیسی و اعدام و شکنجه بوده و بس.

در پیکره این رژیم یک جای سالم نمی توان یافت। جایی که شاید بشود به آن یک امتیاز مثبت داد و کمتر به حامیان آن از چپ کرده های توده و اکثریّت گرفته تا اشخاص مختلف خرده گرفت که چرا تبلیغ میر حسین که از راه نرسیده خودش را بسیجی می نامد و کروبی جنایتکار می کنید. شاید به خاطر ادعای مضحکتر از خودش که گفته: نفت نعمت خدادادی است و باید آنرا به صورت گسترده به دست مردم بسپاریم!!! احتمالا نوع نفت کرّوبی باید مرغوبتر از نفتی که احمدی نژاد وعده می داد باشد که بعضیها در سایتها و ننگین نامه هاشان، حلوا حلوایش می کنند و از هول حلیم دارند توی دیگ می افتند.

این از سیاست خارجی شان که بیش از پیش به منزوی شدن ایرانی و آبروریزی برای ایرانیان تبدیل گردیده. اوضاع داخلشان هم که ناگفته پیداست. اقتصاد نابود شده. سرکوب شکوفاتر از همیشه سر و دست و گردن می شکند و به بند می کشد و تنوره می کشد. فاصله های طبقاتی در حکومتی که مذهبش تبلیغ جامعۀ بی طبقۀ توحیدی می کند، گوی سبقت را از کشورهای سرمایه داری نامسلمان برده. فحشاء رفته رفته به جزء لاینفک زندگی فقرزدگان تبدیل می شود। در مدارس راهنمایی بنا بر نوشته روزی نامه های خودشان، اعتیاد بیداد می کند و تو خود بخوان حدیث مفصّل از این مجمل در مقیاس کلّ جامعه.

ورزش مملکت که باید باعث رشد فکری و جسمی جوانان گردد، بازیچۀ دست مشتی سیاست باز شده। باند بازی آنجا هم غوغا می کند و لاجرم دوپینگ و رشوه و بده بستانهای زیر میزی و توهین و افتراء، جای جوانمردی که روح اصلی ورزش است را گرفته است.

با توجّه به این مسایل رأی دادن به منزله مشروعیّت دادن و پذیرفتن تمامی سرکوبها، تمامی محدودیّت ها و ادامۀ جوّ خفقان و غارت دار و ندار یک ملّت تحت ظلم است. آنکه تبلیغ رأی دادن می کند، از هر قشر و قبیله و عشیره ای که باشد، یک پیشه دارد و آنهم در یک کلام < خیانت > است


هیچ نظری موجود نیست: