درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

یکشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۷

خاتمی و شرکاء توده ای


بحث اعلام کاندیداتوری خاتمی برای ریاست جمهوری رژیم، بی شباهت به ناز کردن عروس خانم سر سفرۀ عقد نیست. ظاهرا آخوند شیٌاد سیاست یک گام به جلو، چهار گام به عقب را به کار گرفته تا اوٌل شرایط را بسنجد و سپس تصمیم بگیرد.
البته اینروزها جوٌ حاکم بر فضای سیاست ایران زمین تا آسمان با روزهایی که سیٌد خندان بر مسند نشست فرق می کند। او و ولی فقیه رژیم بهتر از هر کس دیگر می دانند که شعارهای توخالی و بی مایه فطیرِ سردار دوٌم خرداد، دیگر هیچ احدالنٌاسی را وسوسه نخواهد کرد. اینرا نیروهای زخم خورده و خلع مسند شده که بعدها به قصد بوجود آوردن یک جبهۀ قوی رودر روی حاکمیٌت، به باند دوم خردادیها پیوستند و در پناه عنصر ضعیف النٌفسی مثل خاتمی سنگر گرفتند نیز به خوبی می دانند. بیچاره ها برای باز پس گرفتن پُست و مقام و منصب از دست رفته، دل به کسی خوش کرده بودند که بی اجازه مقام معظٌم، نفس هم نمی کشید.

حساب مردم ایران هم که از روز اوٌل با این آخوند شیٌاد و مبلٌغان داخلی و خارجی اش کاملا جدا بوده و هست. عدٌۀ قلیلی هم که فارغ از زد و بندهای سیاسی موجود و صِِرف اینکه شاید معجزه ای از نوع گورباچف در ایران در حال وقوع باشد، بر سر گوری که مرده ای در آن نبود سینه می زدند.
امروز امّا همگان می دانند و بوضوح دریافته اند که خاتمی سوپاپ اطمینانی بوده تا با شیّادی و رذالت ذاتی اش که مختصّ تمامی آخوندهای خمینی صفت است، برای رژیمی وقت بخرد که در خفا طرح و برنامه های ایران بر باد ده اتمی اش را پیش می بُرد।

داستان خاتمی امروز داستان همان گاو پیشانی سفید است. او چوپان دروغگویی است که از هر گرگی خطرناکتر و درّنده تر می باشد. عجبا که گروهی منتسب به < توده > اینروزها خاتمی را حلوا حلوا می کنند. اگر به نوشته ها و مقالات و تحلیلهای این جماعت بریده از توده ها نگاهی انداخته باشید، حتما مشاهده کرده اید که اینها از دوّم خردادیهای سابق نیز پیشی گرفته و گوی سبقت را در رذالت برده اند.

روزگاری دست مصدّق و افسران و مبارزان آزاده ای که کمر به خدمت خلق و رهایی ایران بسته بودند را در حنا گذاشته و چمدانها را برداشتند و راه مرزهای شمالی میهن را در پیش گرفتند.
انتظار می رفت که پس از انقلاب بهمن، بواسطه تجاربی که به دست آورده بودند و عبرت از گذشته خیانتکارانه شان، جبران مافات کنند و با عملکردی صحیح، از خود نام نیک به جای گذارند। امّا در کمال بیشرمی و وقاحت، به زیر عبای خمینی خزیدند و از هیچ گونه نوکر صفتی و چاپلوسی برای آخوندهای جلّاد، کوتاهی نکردند. رو در روی خلق ایستادند و تحکیم پایه های ولی فقیه را در دستور کار خود قرار دادند.

نتیجه و فرجام وعاقبت کار را هم که همگان دیدند. خمینی از آنها چون دستمال یکبار مصرف استفاده کرد و بعد هم از کوچک تا بزرگشان را به مصاحبه های تلویزیونی کشید و سرشان را زیر آب کرد تا شاید اینبار برای بازماندگانِ جانِ سالم به در برده، عبرتی شود و تجربه یی حاصل آید که خروج از جاده خلق وشتاب در کوره راهِ خیانت، آخر و عاقبت ندارد امّا هیهات، که گویی ناف این جماعت را از بدو تاسیس با عنصری به نام خیانت پیوند زده اند.
از این روست که تا رفسنجانی دزد و فاسد و جنایتکار، لب باز می کند و چیزی می گوید اینها هم اینطرف فوری نشخوارش می کنند و تا سیّد خندان اعلام می کند که شاید بیاید، آب از لب و لوچه شان سرازیر می شود। میر حسین موسوی را هم حلوا حلوا می کنند تا دهان یاوه گویشان را شیرین کرده باشند.

اینها همه در حالی است که بر هیچ کس پوشیده نیست که در دایره تقسیم قدرت آخوندی، هر کس که بیاید و هر آنکس که برود، نه تکّه استخوانی به این جماعت می رسد و نه یک ذرّه آفتاب آزادی بر پیکر سرما خوردۀ آن مملکت می تابد. امّا وقتی که نطفۀ یک تشکیلات را با خیانت و خاک به چشم ملّت پاشیدن بسته باشند، جز این انتظار نخواهد رفت.
دیر یا زود ایران آزاد خواهد شد. سیاهی زمستانش هم به ذغال خواهد ماند. عناصر مزدور و حامی دیکتاتوران نعلین پوش باید در دادگاه خلق پاسخ گوی اعمال ضدّ خلقی شان باشند.

هیچ نظری موجود نیست: