
در سوگ پاکبازان، خون بارَد از دو دیده
می سوزد اختر شب، در ماتم سپیده
تاریخ بار دیگر، تکرار یک حماسه
یک کربلای دیگر، اینک ز ره رسیده
آنان که شب شکستند، ره بر فسانه بستند
صد کهکشان ستاره، از خونشان دمیده
سوگندها به خورشید، وقت طلوع صبح است
از قید شب رهیده، آنکس که این شنیده
ره روشن است آری، از همّت سواران
سردارِ نامیِ خلق، آتش به شب کشیده
دارد پیام طغیان، در اوج خشم و عصیان
از قاصدان طوفان، پیغامها رسیده
اشرف اگر چه اینک، در خون خود تپیده
گلواژۀ رهایی، از خون او دمیده
پیغام سرخ اشرف، چون رعد در زمانه:
بستیز با تباهی، تا سر زند سپیده
ای خیل سربداران، جاوید نامتان باد
در دفتر رهایی، خورشید هر جریده
۱ نظر:
سلام شعر زیبایست دوست من در چه حالی؟
ارسال یک نظر