نگاهی دارم به روشنی آفتاب
گیسوانی به رنگ شب
با چشمانی که هر سپیده دم
طلوع خورشیدی است
در امتداد افقی بر پیشانی مشرق زمین
من ایرانم
با قلبی به وسعت تاریخ
مجروح از حوادث تلخ روزگار
که در هر کالبد دیگری، قرنها پیش
از تپش باز ایستاده بود
همیشه حیٌ و حاضر، بر سر گذرگاه تاریخ
و به اغراق سخن نمی گویم که من،
خود روح تاریخم
من ایرانم
سرشار از حکایتهای تلخ و شیرین
گاه آنچنان تلخ که نَفَس به شماره انداخته
و اندک آنچنان شیرین، که پایین نرفته از گلو
به تلخی گراییده
فرزندانی دارم، خَلَف و ناخَلَف
اشکهایم، زان پیش که از چپاول بیگانه
در بستر اَرَس و زنده رود جاری گردد،
از ناخَلف فرزندانی است که به ناسره زری
بر سر تن من، به معامله با اربابان قدرت و غارت
نشسته اند
و لبخندهایم، اگر هنوز به فراموشی سپرده نشده اند
حاصل دسترنج فرزندانی است
که در طول قرنهای متمادی
عصای دست بوده اند
تا از گذرگاههای صعب العبور
به سلامت طیٌ طریق کنم
من ایرانم
حاصل دسترنج تاریخ
و مایۀ مباهات هر آنکس که می داند
بی من این زمین، بی شک گم کرده ای داشت
اگر چه شیرینی لبخندهایم را شوری اشکها
امان نداد ه اند، امٌا
به امٌیدی که چونان خورشید
همیشه از درونم شعله برکشیده است
دوباره قد عَلَم خواهم کرد
و در روزگاری که ایمانِ به رستخیز را
بی هیچ فاتحه ای دفن می کنند،
شوری شیرین درخواهم افکند
من ایرانم
در هر غروب، ابدیٌتی در من طلوع می کند
و با هر طلوع ، آغازگر قصٌه ای تازه خواهم بود.
۱ نظر:
i think the archive you wirte is very good, but i think it will be better if you can say more..hehe,love your blog,,,
ارسال یک نظر