گفتیم که با شب تار ما همصدا نمی شیم
تو مکتبت تاریکی ما شعلۀ آتیشیم
ما از تبار عشقیم مذهبمون صداقت
تو از دیار کینه آلودۀ خیانت
همینکه با رهایی پیمون و عهد بستیم
شیشۀ عمر دیوُ، زدیم زمین شکستیم
تنوره می کشید دیو وقتی میدید رهاییم
وقتی میدید که با هم همدل و همصداییم
اونوقت دیگه شروع شد، دَه تا صدتا هزارتا
پَرپَر شدن گلامون، گلای سرخ بی تا
رو تختای شکنجه از هم گسست رگامون
امٌا حتٌی یه لحظه، خاموش نشد صدامون
فقط واسه یه لبخند که بشکفه رو لبها
جون می دادیم چه آسون به راه خلق و خدا
به جوخه های اعدام مارو که می سپردن
نمی شدیم یکی کم، هر چی که می شمردن
نسیم پیام مارو به هر جایی که می بُرد
جون می گرفت تب عشق، یأس و تباهی می مُرد
به هر جا که رسیدیم با خونمون نوشتیم
ما از تبار نوحیم، طوفان رو در نبشتیم
از خونمون گرفت پا، مذهب سرخ ایثار
اونوقت شدیم یه لاله، لالۀ سرخ تبدار
شدیم ستارۀ خلق تو کوچه و خیابون
راه شبارو بستیم، دست افشون و غزلخون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر