دیرگاهی است که این کهن پیر بُرنا در هنگامۀ بیرحم و سرد و تاریک زمستان درست سربزنگاه از راه می رسد و بساط برف و یخبندان بر می چیند و زمین را به گُل و سبزه می آراید و نوید باروری و طراوت و تولٌد دوباره می دهد.
نوروز را می گویم که مقدمش طبیعت مقهور سوز و سرما را جانی دوباره می بخشد و در کوچه باغهای گل سرخ ولوله مرغان عاشق در می افکند و خلاصه با زمین و زمان چنان می کند که هیچ انقلابی را یارای همطرازی اش نمی توان یافت.
نوروز با خود همه چیز به همراه دارد. سبزی و زندگی، زیبایی و تولٌد، شکوه و عظمت. عیدِ عیدهاست. جا دارد که در مقابل روح بزرگ نیاکان خویش سر تعظیم فرود آوریم و بر خود ببالیم که نوروز امروزه سند و هویٌت سرزمین پهناور پارسیان است و از این رهگذر است که با وجود تمامی شیب و فرازهای تاریخ، پابرجا مانده ایم و شک نداریم که مادامی که روح نوروز هر بهار در کالبد ما ایرانیان می دمد و به تولٌد دوباره فرا می خواندمان، گزندی از انیران و دشمنان قسم خورده آن مرز وبوم نخواهیم دید. این یک ادٌعا نیست چرا که بارها و بارها به اثبات تاریخ رسیده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر