
مرگ یک انسان هیچگاه شادی بخش نیست. اما از آنجایی که دیکتاتوران و قاتلان یک ملت اصولا در مقوله یی به نام انسان نمی گنجد، پس می توان با چند درجه تخفیف گفت که مرگ هر دیکتاتوری از آنجا که یک قاتل انسان را از صحنه روزگار حذف می کند، رضایت بخش است. صحبت از جناب پینوشه هست. ژنرال مقتدری که با حمایت اربابان آمریکایی خود در سال 1973 آلنده محبوب و دوست داشتنی را طی یک کودتای خونین به قتل رسانید و از آن پس همچون تمام دیکتاتورها، حکومتش را به کشتار و خفقان و زندان و شکنجه پیوند زد
تنها نکته ای که من و شاید خیلی های دیگر را از بابت مرگ این ژنرال کودتاچی و سرسپرده ناراحت می کند، همانا دست ندادن فرصتی جهت محاکمه او در یک دادگاه بیطرف و بین المللی است. من هنوز هم حسرت محاکمه نشدن شاه سابق را در دل دارم. این محاکمات از این جهت ارزشمند خواهد بود که باعث خواهد شد تا از یک سو بسیاری از حقایق پشت پرده برای اطلاع عموم و ثبت در تاریخ، برملا گردند و از سوی دیگر هشداری باشد برای هر دیکتاتور کوچک و بزرگ در هر کجای دنیا ، تا در یابند که گریز و گزیری جز این ندارند
امید است که پس از برافتادن حکومت بند و غل و زنجیر در میهنمان، نعلین پوشان ردا بر دوش ، حتما از حضور در این نوع دادگاهها بی نصیب نمانند
پینوشه رفت و از شمار دیکتاتورانی که هوای پاک آزادی را با نفسهای ناپاکشان آلودند، یک نفر کاسته شد. طی 17 سال حکومت بیش از سه هزار نفر کشته و ناپدید، حاصل دیکتاتوری شوم او بود که در مقایسه با جنایات دیکتاتوران میهنی، نوچه یک پاسدار جنایتکار هم به حساب نمی آید. هر چند که حتی جان یک انسان هم آنقدر ارزشمند است که بتوان یک حکومت را زیر سوال برد، اما باید اعتراف کرد که این تعداد ناپدید و کشته ، خوراک یک ساعت حکومت آخوندی است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر