زیر پوست شب، کرمها وول می خورند
گرگها و شغالها در درّه ها زوزه می کشند
خفاشها
شوریده بر مهتاب
سایه های شوم خویش را بر سراسر زمین می گسترند
و ماه....
آه! ای ماهِ زیبا
آن شب که تو برنیایی
تمام فلسفۀ آفرینش در زیر غباری از اندوه و
ملالت
دفن خواهد شد
غمگنانه می گرید زمین بی هیچ قطره اشکی
و ضجّه می زند در سوگ تو ستاره
بی هیچ نوحه و مرثیه یی
آه! ای ماه زیبا
آن شب که تو برنیایی...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر