بهار عربی در سوریّه
به خزانی تبدیل شده که هر روز با داس ویران
کنندۀ خویش کودک و پیر و جوان را درو کرده
و به کام نیستی و ویرانی و مرگ سوق می دهد.
راستی چرا آنچه که
بهار عرب اش می نامند در سوریّه به درازا کشیده و هر روز ده ها تن از مردم شجاع و
به پا خاستۀ آن کشور قربانی می گیرد در حالیکه تب بهار عرب در کشورهای دیگر تقریبا
فروکش کرده است؟!
تونس و مصر و یمن تا
پیش از قیامهای مردمی، صاحب حکومتهایی بودند که از بیخ و بن متّکی به حمایتهای
غربی و خصوصا امریکایی به شمار می رفتند. بهار عربی که سر از این کشورها در آورد،
دولتمردان امریکایی را متقاعد نمود که پیش از جاری شدن سیلی که همه چیز را با خود
ببرد، دیکتاتورهای دست نشانده را ترغیب به ترک قدرت نموده و آنگاه خود با اندیشیدن
تدابیر خاص و استفاده از مهره هایی که برای روز مبادا در آب نمک خوابانده بود، ضمن
آرام کردن ملّتها، آب رفته را به جوی بازگردانده و بر تسلّط خویش بر این کشور از
طریق دیگر ادامه دهند. در این میان فقدان یک اپوزیسیون قوی، مستقل و منسجم
گردانندگان صحنه را راحت و فارغ از هر گونه دغدغه، به اهداف خویش نزدیک نمود. به
همین جهت تغییر در این کشورها زیاد طولانی نشد.
بر کشور افریقایی
لیبی امّا دیکتاتوری حکومت می کرد که پر و بال غربیها را در آن سرزمین قیچی کرده
بود و مجالی برای نفس کشیدن مهره های آنها باقی نگذاشته بود. کشوری که از ذخایر
عظیم یکی از مرغوبترین انواع نفت در جهان
برخوردار بود البته نباید از توفانی که بهار عربی به راه انداخته بود جان سالم به
در می برد. بنابراین بوی خوش نفت باعث به پرواز در آمدن جنگنده های فرانسوی و
انگلیسی و امریکایی گردید تا ضمن سرنگونی یک دیکتاتور، عوامل خودشان را غالب کرده
و در ازای خدمات ارزنده شان! سهمی از نفت مرغوب لیبی را به اقتصادهای ورشکستۀ خویش
تزریق نمایند. اینجا هم دیکتاتور لیبی با از بین بردن مخالفان خویش طیّ سالهای
متمادی حکومتش مانع از ایجاد یک تشکّل منسجم شده بود که البته این تدابیر، کار را
برای تسلّط سرنگون کنندگانش بر چاههای نفتی، ساده و آسان نمود.
در سوریّه امّا حکایت
دیگریست. حاکمان سوری نیز وابسته به کاخ سفید نیستند که با اشارتی جا به جا شوند.
از سوی دیگر روسیّه و چین که هنوز از شوک جمع شدن بساط قذافی بیرون نیامده اند،
ظاهرا اینبار دست به کار شده اند تا نگذارند که سوریّه به سادگی لیبی قذافی، به
جزئی از مایملک غربی ها تبدیل شود. اگر به این موضوع علاقه مندیهای حکومت آخوندها
در خصوص سوریّه را هم اضافه کنیم، به راحتی درخواهیم یافت که چرا جنگ خانمانسوز در
این کشور بحران زده به درازا کشیده است. قربانیان اصلی جنگ البته و صد البته مردم
بیگناهی هستند که به شور و شوق و عشق رسیدن به آزادی و یک حاکمیّت ملّی و مردمی
قدم به خیابانها گذارده اند. امّا دخالتهای دول دیگر که هر کدام فارغ از خواسته
های برحقّ این ملّت شجاع و فداکار و صرفا بنا به امیال و اهداف خویش، قدم به صحنه
گذاشته اند تا کنون سرنوشت شومی را برای آنها رقم زده است که کشتارهای بیرحمانه و
ویرانی و آوارگی را به دنبال داشته است. غربی ها و در رأس آنها امریکا، ترکیّه،
عربستان، قطر، عراق، ایران، روسیه و چین از زمرۀ کشورهایی هستند که فارغ از کشت و
کشتارها، علائق خاص خود را در این سرزمین مصیبت زده دنبال می کنند. رها شدن از
چنگال دیکتاتور خونزیزی مانند بشّار اسد البته دستاورد بزرگی است امّا آیا سوریّۀ
پس از او تبدیل به یک کشور آزاد و مستقل خواهد شد؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر