درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۱

اسیر زنجیر نمی شیم


این آسمون غم زده
نه ماه داره نه مهتابی
ستاره هاش پَر کشیدن
نه خورشیدی نه آفتابی

بی گُل سرخه دنیامون
باغی نمونده رو زمین
تاریک و سرده همه جا
زندگیمون شده همین

قلبا تو سینه یخ زدن
عشقی نمونده برامون
هزار تا حرف مونده به دل
کی گوش می ده به حرفامون؟!

جات خالی یه خورشید خانم
تو قاب تنگ آسمون
نمونده از طلوع صبح
یه ذرّه نام یه کم نشون

ای دریغ از یه قطره آب
یه کم شراب ناب ناب
آواز مستا کجا رفت
همه خمارن یا که خواب؟!

سحر کجاست سپیده کو
مرغای عاشق چی شدن
نگو جدا شدن زهم
تک شدن و یکّی شدن

ای کاش تو باغ خاطره
یه ذرّه بارون می اومد
یکی میزد بازم به در
دوباره مهمون می اومد

کاشکی می شد صدای تو
تو صحن ایوون می پیچید
صورتگر نقاش چین
طرح نگاتو می کشید

کاشکی میشد که آدما
با هم غریبه نبودن
اسیر هر چی که می گن
رنگ فریبه نبودن
***
یکی می گفت تو هر گذر
سیمهای خاردار می کشن
گلای سرخ عاشقو
دارن سر دار می کِشن

می گفت دارن شقایقو
نشکفته پَرپَر می کنن
با داس تو دشت لاله ها
بدجوری محشر می کنن

آهای حواستون کجاست
مرگ گُلا رو ندیدین
نکنه تو باغ خاطره
رنگ بهارو کشیدین؟!

نکنه که غافل از خزون
یاس و شقایق می کشین
یه قلب سرخ پر تپش
به رسم عاشق می کشین؟!

نگاه کنید حقیقتو
مجروح و خونی یه تنش
آرزو رو گرفتنو
وقت سحر بود، کشتنش

با اینهمه یادت باشه
از زندگی سیر نمی شیم
هزارتا زندون بسازن
اسیر زنجیر نمی شیم

باغچه ها رو شخم بزنن
باز بذر امید می کاریم
ستاره رو خاموش کنن
به جاش یه خورشید می ذاریم
  
فانوسارو بر می داریم
شهر رو چراغون می کنیم
نوعروس رهایی رو
به نام ایرون می کنیم

هیچ نظری موجود نیست: