ضعف و استیصال هیئت حاکمۀ ابر قدرت قدَر قدرت جهانی در مقابل یک گروهک مُهر تروریستی بر پیشانی خوردۀ، بمباران شدۀ، خلع سلاح شدۀ، سفت و سخت در انواع و اقسام محاصره ها و محدودیّت ها قرار گرفته، هر روز ابعاد وسیعتری پیدا می کند. سخنان گهربار خانم کلینتون را هنوز فراموش نکرده ایم که شرط خروج از لیست تروریستی را به طرزی عجیب و باورنکردنی، خام و ناپخته با نحوۀ عملکرد در خصوص انتقال از اشرف به آنچه که لیبرتی اش می نامند، اعلام کرد!
ظاهرا خانم باجی وزیر امور خارجه سری به رسالۀ امام خمینی زده و بحث شیرین استحاله را از آنجا استنباط و سپس استخراج کرده و بعنوان جزئی از دیپلماسی دولت نامطبوع خویش، به کار گرفته است. کجای جهان و کجای قوانین دیپلماسی می تواند تروریست بودن یک گروه یا سازمان را منوط به جابجایی آن از یک شهرک زیبا و مدرن به زندانی با نام آزادی، توجیه و تفسیر نماید؟! آنها یا ذاتا تروریست هستند، یا اصلا تروریست نیستند. جابه جایی و تغییر مکان نمی تواند تغییری در ماهییت و ذات عملکرد آنها داشته باشد. اینهم از آن آسمان ریسمانهایی است که فعلا هیلاری خانم به آن متوسّل شده تا شاید به مصداق از این ستون به آن ستون فرج است، بحث شیرین استحاله، بتواند گره یی از کار فرو بستۀ دولت مقتدر ایشان بگشاید.
موضوع امّا ظاهرا به اینجا ختم نمی شود. یعنی این قصّه سر دراز دارد. طبق مقاله یی که دیروز یعنی سه شنبه سیزده مارس در نیویورک تایمز به چاپ رسیده، وزارت خزانه داری آمریکا احضاریه یی برای یکی از مقامات پیشین این کشور که فعالیّتها و سخنرانیهایی در دفاع از سازمان مجاهدین خلق ایران کرده، ارسال نموده است. موضوع هم این است که می خواهند این مقام پیشین برای بررسی مبالغی که بابت سخنرانیهایش از مجاهدین گرفته، در دادگاه حاضر شود. همین فرد می گوید که همزمان با اقدام وزارت خزانه داری امریکا، وزارت خارجه این کشور از او و چندین مقام پیشین دیگر امریکایی خواسته تا به عنوان رابطان غیرمستقیم میان آن وزارتخانه و سازمان مجاهدین خلق، به ویژه در گفتگوهای فشرده در پی تخلیۀ اردوگاه اشرف، عمل کند. (نقل به مضمون).
یک بام و دو هوا را ببینید. از یک سو یقۀ مقام پیشین را می خواهند بخاطر سخنرانیها و حمایت از اشرفیها و دریافت پول بگیرند و از سوی دیگر همزمان از او می خواهند تا بعنوان رابط بین دولت امریکا و مجاهدین خلق عمل نماید! آیا این به این معنا نمی تواند باشد که طرف را می خواهند تحت فشار قرار دهند تا در مذاکرات غیر مستقیم، بیشتر جانب سیاستهای دیکته شدۀ وزارت خارجه را داشته باشد. نوعی شانتاژ کادو پیچی شده در زرورق مدرن از سوی یک دولت دموکرات. اصرار وزارت خارجه و آخوندها جهت تخلیۀ اشرف هم خود گویای روایت سوته دلانی است که با تمام اختلافات دوست دارند بعضی وقتها، بعضی جاها دور هم باشند.
پرداخت حقّ الزّحمه به مقامات پیشین جهت انجام سخنرانی، کاری است در عرف بین المللی رایج و شناخته شده. شخصیّتهای سیاسی و حتّی رئیس جمهورهای سابق آمریکا هم برای شرکت در سمینارهای مختلف ابتداء مبلغی از سوی برگزار کنندگان به حسابشان واریز می شود. پس تا اینجای کار نمی تواند اشکالی وجود داشته باشد.
خیال وزارت خارجه و خزانه داری آمریکا هم از بابت پرداخت پولهای احتمالی باید راحت باشد، چون اگر هم حقّ الزّحمه یی پرداخت شود، نه از پولهای طیّب و طاهر وزارت اطّلاعات رژیم است و نه پولهایی که از راه اختلاس و دزدی از جیب ملّت ایران برداشت شده و در بانکها و تجارتخانه های غربی سرمایه گذاری شده است. پس موضوع چیست و مشکل کجاست؟!
پاسخ به این سؤال با وجود تمامی پیچیدگیهای خاصّی که دارد، ساده است. یک دولت مقتدر، یک سازمان سمج و بر سر اصول ایستاده را در تنگنا قرار داده و می خواهد تا دستها را به علامت تسلیم بالا ببرند. آنها نه تنها تن به تسلیم نمی دهند که از درون همان حاکمیّت قدرتمند، جذب نیرو می کنند و به پشتوانۀ حقّانیّتی که دارند، با منطق و قانون خودش روبرویش می ایستند.
شاید سؤال بعدی این باشد که کدام حقّانیّت در حالیکه حدّاقل شایع است که سخنرانان در قبال سخنرانی، پول دریافت داشته اند؟!
فرض کنیم که طالبان یا القاعده به هر کدام از این مقامات سابق دولت آمریکا، یک پیشنهاد چشمگیر مثلا میلیونی در مقابل یکساعت سخنرانی و اعلام حمایت بدهند، آیا کسی جرأت خواهد کرد یا حاضر خواهد شد حتّی برای یک دقیقه اعتبار خود را به فروش بگذارد؟! حقّانیّت یعنی اینکه با وجود درون لیست قرار داشتن، شخصیّتهای ریز و درشت، نه تنها از ایستادن در پشت تریبون و سخنرانی هراسی به دل راه ندهند، بلکه آنرا افتخاری برای خود بدانند.
فراموش نکنیم که موضوع امنیّت اعضای همین سازمان باصطلاح تروریستی، در بالاترین مرجع بین المللی سازمان ملل، یعنی شورای امنیّت مطرح شد. حفاظت از تروریستها آنهم در شورای امنیّت و نامه نگاریهای شخص دبیرکل سازمان ملل با طرف عراقی در این خصوص، نشانه های بارز و مشخص دیگری هستند که برچسب تروریستی یک برچسب با مارک ارتجاع-استعمار است که از بد روزگار، چسب مربوطه دارد قابلیّتهای خودش را از دست می دهد.
وزیر خارجۀ امریکا بهتر از هر کس دیگر پی به این موضوع برده است. از اینرو یکی به نعل می زنند یکی به میخ تا شاید فرجی حاصل شود. در روزگاری که جلّادان رژیم سابق مانند پرویز ثابتی در آمریکا لم داده اند و به جای محاکمه بخاطر جنایتهایشان، کتاب می نویسند و امکانات سایت و تلویزیون فارسی رادیو امریکا را هم در اختیارشان قرار میدهند تا بیایند و بیشرمانه اعلام کنند که ساواک کسی را شکنجه نکرده، قربانیان همین جنایتکاران باید از طریق همین رسانه ها مورد حمله و تاخت و تاز قرار بگیرند.!
فرجام کار امّا روشن است. کسانی که از تمامی پیچ و خمهای خطرناک و توفانهای سیاه و سهمگین سیاسی و نظامی ارتجاع و استعمار، جان سالم به در برده و سر خم نکرده اند، بی شک فاتحان آیندۀ تاریخند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر