درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۰

سخته دل کندن از این شهر و دلبستگیهاش!

بها ر که نزدیک می شود، پرستوها هم آمادۀ کوچ می شوند و کسی نمی داند از چه زمان تاریخ کوچ پرستوها به حضور بهار، پیوند خورده است.
کوچ پرستوهای شهر خوبان زمین امّا از مقولۀ دیگریست. داستان اینان، داستان هجرتی است که از آندم که دست در دست بهار گذاشته اند، تا همین امروز و همین لحظه به بخشی از حیاتشان تبدیل گشته است.
اشرف سالهاست که مأمن مؤمنترین آزدیخواهان روی زمین است. بی اغراق تمام زمین را بگردی، مثل و نمونه اش را نخواهی یافت. آنجا در آن خاک سرخ خوب، باغبان بذری افکنده است که ثمر و حاصلش به بار نشستن کلمۀ انسان در معنا و مفهوم واقعی آن است. قلبهای سرشار از عشق و صفا و راستی و محبت که فقط و فقط برای آزادی ستمدیدگان در بند می تپند و حماسه در حماسه می آفرینند تا بدانی که وقتی سخن از اشرف مخلوقات می رفت، انگشت اشاره به کدامین سمت و سو نشانه رفته بود.
قصّه نیست اشرف، افسانه هم نیست. حکایتی است بغایت واقعی و اصیل که ریشه در تمام زیبائیهایی دارد که می شود در این زمین افسارگسیخته به آنها دل بست و ایستاد و امیدوار باقی ماند.
می شود همیشه به این اندیشید که یکی هست که در مقابل تمامی زشتی ها و نامحدود پلیدیهای این زمانه، هنوز بی نهایت زیباست. در مقابل تمامی کرنشها و تا زانو خم شدنها، سینه سپر کرده و سبز سبز، راست قامت و سرافراز ایستاده است. هراسش نیست از سرما و توفان و گردبادهای سیاه و سهمگین. بی سلاح هم به همان اندازه که با سلاح و شاید هم بیشتر، آتش به خرمن خرمقدّسان ریاکار و اربابان مکّارشان در ینگه دنیا افکنده است.نوری است در تاریکی مطلق و آذرخشی در ظلمات و چه می گویم، خورشیدی است که شب و روز نمی شناسد و کارش بی وقفه تابیدن و تابیدن و تابیدن است.
اشرف ای شهر شرف خانۀ امّید تویی**** مشرق نور تویی، چشمۀ خورشید تویی
امّا اگر خفاشان، خورشید را تاب آوردند و اهریمنان، اهورا را. اگر ددان و دیوان، توان تحمّل زیبائیها را داشتند و اگر ابلیس سر تعظیم در مقابل احسن الخالقین فرو آورد، آنگاه گرگها و کفتارهای عمّامه به سر و شغالها و روباههای تحت امرشان نیز، تاب و طاقت اینهمه زیبائی و درخشندگی را خواهند آورد.
آری! اشرف زیباست و زیبائی های این شهر رؤیایی نه به گلها و درختان و میادین و خیابانهای تمیز و منظم و مسجد و بناهای یادبود آن، که بسته و وابسته به انسانهایی است که روح زیبایشان فراتر از جسم خاکی، از بالا بلندترین نقطۀ این زمین، بر کوره راههای تاریک و منجمد می تابند تا راه را آنگونه که بایسته و شایستۀ رفتن است، به روندگان طریق حقیقت بنمایند.
و تو ای بهترین حفظ کنندۀ انسان و خالق آنکه اشرف مخلوقاتش نام نهادی، برای سرزمین رنج و اندوه زدۀ من پیش از آنکه تمامی جوانه ها به یغمای توفان روند، بخواه که گلهای سرخ آفرینشت، در گوشه گوشۀ خاک تفتیده و غم زده اش، باغها بنا کنند به زیبائی اشرف و با دستان سبز و پر برکت خویش، گلهای همیشه بهار آزادی به ارمغان آورند.

20 فوریه سال 2012 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: