
کوچ پرستوهای شهر خوبان زمین امّا از مقولۀ دیگریست. داستان اینان، داستان هجرتی است که از آندم که دست در دست بهار گذاشته اند، تا همین امروز و همین لحظه به بخشی از حیاتشان تبدیل گشته است.
اشرف سالهاست که مأمن مؤمنترین آزدیخواهان روی زمین است. بی اغراق تمام زمین را بگردی، مثل و نمونه اش را نخواهی یافت. آنجا در آن خاک سرخ خوب، باغبان بذری افکنده است که ثمر و حاصلش به بار نشستن کلمۀ انسان در معنا و مفهوم واقعی آن است. قلبهای سرشار از عشق و صفا و راستی و محبت که فقط و فقط برای آزادی ستمدیدگان در بند می تپند و حماسه در حماسه می آفرینند تا بدانی که وقتی سخن از اشرف مخلوقات می رفت، انگشت اشاره به کدامین سمت و سو نشانه رفته بود.
قصّه نیست اشرف، افسانه هم نیست. حکایتی است بغایت واقعی و اصیل که ریشه در تمام زیبائیهایی دارد که می شود در این زمین افسارگسیخته به آنها دل بست و ایستاد و امیدوار باقی ماند.
می شود همیشه به این اندیشید که یکی هست که در مقابل تمامی زشتی ها و نامحدود پلیدیهای این زمانه، هنوز بی نهایت زیباست. در مقابل تمامی کرنشها و تا زانو خم شدنها، سینه سپر کرده و سبز سبز، راست قامت و سرافراز ایستاده است. هراسش نیست از سرما و توفان و گردبادهای سیاه و سهمگین. بی سلاح هم به همان اندازه که با سلاح و شاید هم بیشتر، آتش به خرمن خرمقدّسان ریاکار و اربابان مکّارشان در ینگه دنیا افکنده است.نوری است در تاریکی مطلق و آذرخشی در ظلمات و چه می گویم، خورشیدی است که شب و روز نمی شناسد و کارش بی وقفه تابیدن و تابیدن و تابیدن است.
اشرف ای شهر شرف خانۀ امّید تویی**** مشرق نور تویی، چشمۀ خورشید تویی
امّا اگر خفاشان، خورشید را تاب آوردند و اهریمنان، اهورا را. اگر ددان و دیوان، توان تحمّل زیبائیها را داشتند و اگر ابلیس سر تعظیم در مقابل احسن الخالقین فرو آورد، آنگاه گرگها و کفتارهای عمّامه به سر و شغالها و روباههای تحت امرشان نیز، تاب و طاقت اینهمه زیبائی و درخشندگی را خواهند آورد.
آری! اشرف زیباست و زیبائی های این شهر رؤیایی نه به گلها و درختان و میادین و خیابانهای تمیز و منظم و مسجد و بناهای یادبود آن، که بسته و وابسته به انسانهایی است که روح زیبایشان فراتر از جسم خاکی، از بالا بلندترین نقطۀ این زمین، بر کوره راههای تاریک و منجمد می تابند تا راه را آنگونه که بایسته و شایستۀ رفتن است، به روندگان طریق حقیقت بنمایند.
و تو ای بهترین حفظ کنندۀ انسان و خالق آنکه اشرف مخلوقاتش نام نهادی، برای سرزمین رنج و اندوه زدۀ من پیش از آنکه تمامی جوانه ها به یغمای توفان روند، بخواه که گلهای سرخ آفرینشت، در گوشه گوشۀ خاک تفتیده و غم زده اش، باغها بنا کنند به زیبائی اشرف و با دستان سبز و پر برکت خویش، گلهای همیشه بهار آزادی به ارمغان آورند.
20 فوریه سال 2012 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر