خاورمیانه نوین:
خاورمیانۀ نوین در زمان بوش پسر بر سر زبانها افتاد و فراموش نکرده ایم که پس از شروع جنگ سی و سه روزۀ اسرائیل و حزب الله لبنان، خانم کاندولیزا رایس وزیر خارجه وقت دولت آمریکا، سراسیمه خودش را به تل آویو رساند و بشارت تولّد یک خاورمیانه نوین داد! یکی دو هفته بعد از آن که جنگ طبق پیش بینی پیش نرفت و کشتار و خرابی فراوان به بار آورد، همان خانم در جواب خبرنگاری که از ادامه جنگ و تلفات و خسارات پرسیده بود پاسخ داد که خب هر تولّدی درد هم دارد امّا شک نکنید که خاورمیانه نوین متولّد خواهد شد.
سرانجام سی و سه روز گذشت و ارتش قدر قدرت اسرائیل با آنهمه یال و کوپال کاری از پیش نبرد و دُمش را روی کولش گذاشت و برگشت سر جای اوّلش و این به این معنا بود که بچه یی که اسمش را خاورمیانه نوین گذاشته بودند سر زا رفته بود.
محاسبۀ عمر یک دیکتاتوری:
در اکثر قریب به اتّفاق کشورهای جهان سوّمی خصوصا نوع خاورمیانه یی اش، شوق شورش و قیام و تغییر وضع موجود مثل اکسیژنی که تنفّس بسته و وابسته به آن است، در فضای سیاسی و اجتماعی موج می زند. اینرا قبل از همه، سران کشورهای غربی در اروپا و آمریکا می دانند چرا که ماهیّیت اصلی و خُلق و خوی این حکومتها را از هر کس دیگری بهتر می شناسند و می توانند مورد ارزیابی قرار دهند. آنها عمر مفید یک دیکتاتور سرسپرده را بر اساس معیارهایی مثل وضعیّت اقتصادی، درصد خفقان و سرکوب معترضان و فسادهای دولتی و حکومتی از یک سو و از سوی دیگر فعل و انفعالات اجتماعی، حرکتهای اعتراضی و تعداد زندانها و زندانیها از سوی دیگر، می توانند به صورتی علمی و عملی محاسبه نمایند. در این راستا کمکهای سفارتخانه ها و ایجاد ارتباط با کانالهای روشنفکری و مبارزاتی همان جامعه، از ابزاری به شمار می آیند که می توانند در راه رسیدن به یک نتیجۀ کلی و مستدل کمک شایانی بنمایند.
تولّد دیکتاتورها:
قدر مسلّم اینکه دیکتاتورها، دیکتاتور به دنیا نیامده اند. بسیاری از آنها تا قبل از رسیدن به قدرت، افکار آزادیخواهانه و مترّقی و انسانی را مدّ نظر داشته اند، امّا اریکه و تخت قدرت و سلطۀ بر دیگران و امر و نهی کردنها، آنقدر به مذاقشان خوش می آید که می تواند به راحتی باعث به خاک سپردن اعتقادات اولیّه آنها شود. از آنجایی که معمولا دیکتاتورها با کمکهای خارجی و بیگانه سر کار می آیند، بنابراین فاصلۀ عمیقی بین آنها و مردم بوجود می آید که این فاصله با روشنتر شدن ماهیّت اصلی دیکتاتور، عمیق و عمیقتر می شود. دیکتاتور از این فاصله آگاه است و به همین دلیل رابطه اش با مردم تحت سلطه یک رابطۀ کینه توزانه و سراسر تنفر و کینۀ ارباب و رعیّتی است. او فاصله را نمی تواند پُر کند به این دلیل ساده که دیکتاتور است و صرفا اگر از پس پُر کردن فاصله حکومتش با مردم بر می آمد، دیگر دیکتاتور نبود. خلأ ناشی از این وضعیّـت را دوستان صمیمی غربی برای او پُر می کنند. در زمینه های مختلف سیاسی و نظامی و اطّلاعاتی به او سرویس می دهند و او هم باید حقّ الزّحمه را از جیب مردمی که اتّفاقا دوستشان هم ندارد، بپردازد.
استعمار و استبداد:
قربانیّان یک حکومت دیکتاتوری طبعا مردم تحت سلطۀ آن حکومت هستند. استعمار استقلالشان را قبضه کرده است و استبداد آزادیّشان را به یغما برده است. استعمار در کشورهای جهان سوّمی همیشه به دنبال عمله و نکره هائیست که به نحو احسن به خدمت در آیند و اهداف شومش را به پیش ببرند. در گذشته این عمله ها می توانستند در کسوت یک سرجوخه در یکی از کشورهای آمریکای جنوبی باشند یا مثلا یکی مثل رضا خان میر پنج که می گویند اسمش را هم نمی توانست بنویسد. مهم این بود که تیغشان بُرّان باشد و مثل آب خوردن مزاحمین را از سر راه بتوانند بردارند. امّا حالا دارند ظاهرا از سرسپردگانی استفاده می کنند که سالها صرف ساختن و پرداختنشان کرده اند.
بهار اعراب:
حسنی مبارک سی سال بر مصر و مردمش حکومت کرد. جناب زین العابدین بن علی هم بیست و سه سال سایه شوم و نامبارکش را مثل بختک بر سر مردم تونس انداخته بود. ایندو علاوه بر سرکوب آزادیخواهان و مخالفان حکومتهاشان، ثروتهای ملّی را نیز بالا می کشیدند و با وجود فقر شدید مردم تحت سلطه، خود در ناز و نعمت به سر می بردند. تمام خطوط اصلی حکومت آنها از بالا و توسط اربابان غربی شان تعیین و به آنها دیکته می شد. ارتش قدرتمند مصر، دربست در اختیار فرماندهانی قرار داشت ( و هنوز هم دارد ) که بدون اجازۀ همتایان غربی شان، آب هم نمی خوردند و نمی خورند.
وقتی مردم به جان آمده از ظلم و ستم و سرکوب و فقر به خیابانها آمدند، اربابها به این نتیجه رسیدند که زمان تغییر فرا رسیده و اگر با این امواج به پاخاسته همراه نشوند، سیل تمامی آنچه را که سالیان در این کشورها کاشته اند، با خود خواهد برد و تمامی عوامل ریز و درشتشان را نیز با پس گردنی بیرون خواهد انداخت. به همین سبب در تونس با اهرم فشارهای سیاسی و در مصر با استفاده از ابزار نیرومند و متقدری به نام ارتش، دست نشاندگان تاریخ مصرف به پایان رسیده را خلع کردند و موفق شدند جلوی امواجی را که می توانست در صورت متلاطم شدن اقیانوس انسانهای به پا خاسته، منجر به سونامی شود، موقّتا گرفته و فعلا هم که رایزنی ها در پس پرده برای انتخابات آینده در جریان است.
لیبی:
اوضاع و احوال در لیبی با بقیّه کشورهایی که قیام و خیزش مردمی در آنها جریان دارد، متفاوت است. آمار و ارقام می گویند که این کشور نفت خیز بالاترین سطح علمی و آموزشی را در میان کشورهای شمال آفریقا داراست. از نظر بهداشت و رفاه اجتماعی هم میانگین سن این ملّـت که درسال 1970 میلادی 53 سال بوده است، در سال گذشتۀ میلادی به 75 سال ارتقاء یافته است. کشوری فوق العاده غنی و ثروتمند با جمعیّتی کم که البته می توانست بهتر از اینها هم باشد امّا دیکتاتوری به نام قذّافی، آنقدر بر ندانم کاریهایش اصرار ورزید تا کار را به اینجا کشانید.
چیزی که بسیار مشکوک به نظر می رسد این است که برخلاف دیگر کشورهای عربی مثل مصر و سودان و بحرین و سوریه و حتّی عراق، قیام در لیبی هیچگاه به صورت جمعیتهای چند هزار نفره و در میادین شهرها خود را به رخ حاکمیّت نکشید. طرابلس تا پیش از رسیدن ارتشی که آزادیبخشش می نامند ساکت و آرام بود. جالبتر هم اینکه همانها که مردم را در کشورهای دیگر به آرامش و تظاهرات مسالمت آمیز تشویق می کردند، ناگهان شروع به مسلّح نمودن گروههای شورشی نموده و سند حمایت هوایی شان را هم ممهور به مُهر سازمان ملل بر سر دستها گرفتند! مضحک هم اینجاست که دولتهای قطر و عربستان سعودی که خود نفسهای مردمشان را بریده اند، برای مردم آزادیخواه لیبی دایه دلسوزتر از مادر شده و بر علیه حاکمیّت آن کشور وارد عمل شدند. فراموش نکنیم این همان عربستان سعودی است که در آن زنان اجازۀ رانندگی ندارند و اخیرا زن شجاعی را که از این قانون بغایت جاهلانه سرپیچی کرده بود به محکمه کشاندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر