
خدا کند نپسندی، تو راه و رسم جدایی
طراوتی که چو باران، زنی به باغ و گلستان
چگونه شکر تو گویم، که آیه های وفایی
سحر به پنجره گاهی، زنی که صبح دمیده
به هر طرف که بجویم، نبینمت که کجایی
نه حاجتم به طبیبی، نه چاره یی ز دوایی
بیا بیا که به دردم، فقط تویی که شفایی
تو صبح روشن بختی، نوید رویش نوری
بشیر سبز بهاری، به آیه های خدایی
زلال تابش نوری، در امتداد سپیده
درون خلوتم هر شب، قدم تو رنجه نمایی
به یاد خوب تو مستم، ز جام ناب خیالت
شود زمانه به نامم، اگر ز در تو درآیی
بسوزد آه درونم، جهان و هر چه که در او
به آسمان چو بگیرم، دو دست خود به دعایی
بتابی ار تو چو مهتاب، به بام خانۀ این دل
شبم شود چو سپیده، فغان اگر تو نیایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر