
پُر فروغتر از خورشید
بر تارک آسمان
می درخشد نگاه روشن تو
و می خروشد فریادت چون رعد
در اعماق تیرۀ شبهای ساکت و سرد
جانانه ایستاده ای، در بطن حادثه های سهمگین
و با لبان خونچکان خویش
سرود فجر می خوانی
آندم که اسطوره وار فرو می غلتی
دشتها بر لاله های خونرنگ سلام می دهند
و خاک از برکت خون تو
حرمتی دیگر می یابد و زیارتگاهی می شود
برای تمامی قدّیسان این زمین
درودتان باد
که خونهای سرختان
بشارت طلوع خورشید است
در انتهای تیره ترین نقطۀ شب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر