درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۹

نگاهی به قیامها!

آیا قیامهای زنجیره ای و تقریبا همزمان در شمال آفریقا و خاورمیانه کاملا خودجوش و مردمی است؟
آیا نیروهایی خارج از این کشورها در شکل گیری و اعتراضات سهیم و دخیلند؟
آیا مردم این کشورها واقعا می دانند که چه می خواهند و چه نمی خواهند؟
آیا تک ابَر قدرت جهان که از یک طرف درگیر مشکلات کلان اقتصادی است و از طرف دیگر یک پایش در تله افغانستان گیر کرده و پای دیگر را به زحمت و سختی در عراق به حرکت در می آورد، توان و جرأت اینرا دارد که آتش بیار معرکه ای شود که متّحدانش را تهدید می کند؟
آیا طرح خاورمیانه جدید که خانم رایس وزیر امور خارجه وقت آمریکا، زمان جنگ اسراییل با حزب الله لبنان از آن سخن گفته بود، در شکل و قالب جدید یعنی قیامهای مردمی در حال تکوین و اجراست؟
آیا مردم در کشورهای تونس و مصر به خواسته های مشروع خود رسیده و یا خواهند رسید؟
اینها سؤالاتی است که اینروزها ذهن و فکر بسیاری از مردم را به خود معطوف و مشغول نموده است. تا پیش از یکماه پیش حتّی تصوّر مصر بدون مبارک امری محال و غیر ممکن به نظر می رسید. او جزء لاینفک حاکمیّت مصر به حساب می آمد و ظاهر امر نشان می داد که سواحل نیل آفتابی و آرام است. امّا اکنون مردم مصر دارند دوران بعد از او را تجربه می کنند و حالا بلافاصله این سؤال در ذهن می چرخد که آیا خواستۀ مردم مصر همین بود؟ رفتن مبارک و دیگر هیچ؟!
آیا عمو سام محض رضای خدا و برای ترساندن اسرائیل سالانه بیش از یک و نیم میلیارد دلار اسلحه تحویل زرّادخانۀ ارتش قوی مصر می دهد؟! آیا آنها این ارتش را ساخته و پرداخته نکرده اند تا با توجه به موقعیّت حساس مصر در منطقه و جهان عرب، مهار امور را در دست داشته باشند؟! آیا تضاد فاحش بین عملکرد نیروهای امنیّتی و پلیس مصر از یک سو با عملکرد ارتش در جریان قیام، بیانگر این نکته نیست که برخلاف پلیس و نیروهای انتظامی، ارتش خط و ربطش را از جای دیگر گرفته و می گیرد؟! فراموش نکنیم که مصر اوّلین کشور مسلمان و عربی است که زیر قرارداد صلح با اسرائیل را امضاء کرد و به نوعی موجودیّت این کشور را به رسمیّت شناخت.
فرض می کنیم که قیام درمصر کاملا خودجوش و مردمی صورت گرفت. سخنان خانم کلینتون هم که دو سه روز پس از آغاز قیامها با قاطعیّت از ثبات در مصر سخن گفت، می تواند مبیّن همین نکته باشد. امّا پس از آن ناگهان با یک چرخش یکصد و هشتاد درجه ای کل حاکمیّت مستقر در کاخ سفید و البته همین خانم کلینتون دو دستی یقه مبارک را چسبیدند و گلویش را فشردند که: جمع کن و برو! و حالا این ارتش در آب نمک خوابیدۀ مصر است که زمام امور را در دست گرفته و مثلا دوران گذار دارد طی می شود.
در این فضای سیاسی عمیقا مِه آلود که زمین و آسمان کشورهای منطقه را در بر گرفته است، تنها چیزی که بی نهایت حقیقت دارد و شفاف و واقعی به نظر می رسد، وجود مردمی است که دیگر از آنهمه ظلم و ستم و اختناق و فساد و غارتگری رهبران مادام العمر خویش به تنگ آمده اند و خیابانها را همانند کاخهای سردمداران، زیر گامهای عزم و اراده شان به لرزه افکنده اند و بهایش را هم با بذل جان و خون خویش پرداخته اند.
در حالیکه قیامها در بحرین و یمن همچنان ادامه دارد، مردم در یک نقطه دیگر در شمال آفریقا و در همسایگی مصر به جوش و خروش آمده اند و در مقابل قذافی جنایتکار سینه سپر کرده اند. دیکتاتور بیش از چهل سال است که بر لیبی فرمان می راند و قوانین خاصّ خودش را تحمیل و دیکته می کند. او البته از بعضی لحاظ از جمله زندگی کردن در چادرها به سبک و سیاق عربهای بادیه نشین و جمع کردن خانمها در اطراف خود بعنوان بادیگارد و سخنانی که گاه و بیگاه باعث خنده و مضحکه در محافل دیپلماتیک می شوند، منحصر به فرد است.
جواب قذافی به تظاهرات و قیام مردم کشورش امّا از جنس و نوع آنچه درمصر و تونس اتّفاق افتاد نبود. دستور کشتار و بمباران وحشیانه مردم به جان آمده از حکومت جابرانه او، نشان داد که تجربه دوستان قدیمی اش را مدّ نظر قرار داده و راه دیگری انتخاب کرده که در هر صورت به بیراهه ختم خواهد شد. رهبری که به ملّت تحت ستم خویش فرمان جنگ بدهد محکوم به سرنگونی و سقوط است. این حکم تاریخ است. با توجّه به مسلّح شدن نیروهای مخالف و پیوستن قسمتی از نیروهای نظامی به ملّـت و تلاش مذبوحانۀ قذافی برای حفظ کرسی صدارت، چشم انداز بروز یک جنگ داخلی و خونریزیهای بیشتر در لیبی، دور از انتظار نمی باشد.

جزیرۀ کوچک و غرق نعمت بحرین نیز از قیام و خیزش و شورش، بی نصیب نمانده و شیعیان که جمعیّـتی حدود شصت و پنج درصد کلّ مردم بحرین را تشکیل می دهند نیز موقعیّت را مناسب دیده و اینبار نه میدان تحریر که میدان لؤلؤ یا همان مروارید خودمان را به تسخیر در آورده اند. کوچک بودن این کشور عربی هرگز نتوانسته دلیلی بر بی اهمیّـت بودن اوضاع و احوال آن تلقّی شود و برعکس به جهاتی عدم ثبات این جزیره می تواند آبهای خلیج فارس را چنان متلاطم کند که هیچ ناخدایی نتواند از توفان امواج برخاسته، جان به سلامت به در بَرَد.
جمعیّت شیعه نشین بحرین که کانون اصلی قیام و اعتراض هستند، می تواند شیعیان عربستان سعودی را نیز تحریک و تهییج نماید و با توجه به جو خفقانی که خاندان آل سعود بر سرزمین وحی بوجود آورده اند، اعتراضات نمی تواند تنها محدود به شیعیان گردد. امیر نشین کویت نیز خطر را بیخ گوش خویش احساس کرده که همزمان و شتابان همراه با دولت عربستان سعودی از پادشاه بحرین حمد بن عیسی آل خلیفه حمایت کرده و خود را در غم او شریک دانسته اند.
از اینها گذشته رابطه دختر خاله، پسر خاله یی حکومت بحرین با آمریکا را نیز نباید فراموش کرد. ناوگان پنجم آمریکا مدّتهاست که در آبهای ساحلی این جزیره متلاطم لنگر انداخته و به قول معروف جا خوش کرده است. اگر دخالتهای رژیم آخوندی و به سینه زدن سنگ شیعه ها را هم وارد معادلات پیچیده بحرین نماییم آنگاه بیش از پیش به موقعیّت حساس این منطقه پی خواهیم برد. البته شیعیان تا کنون با خاندان آل خلیفه کاری نداشته و روی دولت بحرین متمرکز بوده اند.
بی شک امریکاییها برای حفظ ثبات و آرامش و ادامۀ سلطنت حمد بن عیسی و در نهایت حفظ سلطۀ خود، به او توصیه های بهداشتی فراوانی مبنی بر انجام اصلاحات و عدم برخورد خشونت آمیز با مردم به جان آمده کرده و خواهند کرد تا شاید امواج برخاسته قدری فروکش کند و بتوانند همچنان ماهیهای خود را از ثروت های خدادادی مردم این منطقه صید نمایند.

در خاتمه بد نیست که چند کلمه هم از مادر عروس بشنویم.
بنا به گزارش ایرنا محمود احمدی نژاد گفت: چگونه حاکم یک کشور مردم خود را به رگبار مسلسل، توپ و تانک ببندد و آنها را بکشد و بعد اعلام کند که هرکس حرفی بزند، او را خواهد کشت؟!!!

لغاتِ وقاحت و بیشرمی ناچیز تر و ناتوانتر از آنند که بشود سخنان این پاسدار جنایتکار را به آنها نسبت داد। زبان غنی و شیرین فارسی با آنهمه گستردگی و پویایی واقعا در توصیف موجوات اینچنینی کم می آورد و نمی تواند حق مطلب را آنچنان که باید و شاید، ادا نماید.


azadi_soroush@yahoo.ca

هیچ نظری موجود نیست: