گربۀ مرتضی علی را که معرّف حضورتان هست؟ از هر طرف که بیندازیش روی چهار دست و پا پایین می آید. حالا شده است حکایت دیکتاتورها. معلوم نیست که چرا همۀ آنها در گوشه و کنار این جهان یک رسم و آئین را دنبال می کنند و آن اینکه چشم و گوش بسته شان بر ناله ها و استغاثه ها فقط وقتی باز می شود که تبدیل به خشم و خروش و فریاد شده باشند؟!
بن علی هم مثل شاه سابق خودمان وقتی صدای انقلاب مردم را شنید که دیگر کار از کار گذشته بود و جناب حسنی مبارک هم تازه حالا پس از سی سال حکومت یادش آمده که باید دولت عوض کند و به اصلاحات فکر کند. حتما می خواهد تمام کاسه کوزه ها را بر سر هویدایش بشکند تا شاید از این مهلکه یی که به آن دچار شده جان سالم به در بَرد. تاریخ را ببین که چگونه بی هیچ کم و کاستی تکرار می شود. ( ما می گیم خر نمی خوایم.....). چه حقیرمی نمایند این آدمکهایی که زمانی سر به عرش می ساییدند و خدا را هم بنده نبودند.
خشم و خروش و عصیان یک ملّت بر علیه دیکتاتوری همیشه زیبا و با شکوه است. فرار دیکتاتورها اوج لحظه های شادی یک ملّت را در تاریخ به ثبت رسانده و می رساند. نکته امّا اینجاست که ملّتهای تحت ستم و خفقان که از برکت وجود عمو سام، البته تعدادشان یکی دوتا هم نیست قبل از براندازی به بعد از آن نیز فکر می کنند یا اینکه به مصداق هر چه پیش آید خوش آید از چاله در می آیند و به چاه می افتند. این همان تجربۀ تلخ تاریخی ملّت ماست که با سری پر شور و عزمی آهنین بساط بد را برچید و در چنبره ماری بسا بدتر و خطرناکتر، گرفتار آمد.
بن علی در تونس بیست و چهار سال دست در دست اربابان متمدّن به شغل شریف دزدی و سرکوب مردم مشغول بود. حسنی مبارک سی سال است که بر مصر فرمان می راند و مشغول سرکوب و چپاول است. یک فرعون معاصر در سرزمین فراعنه که تنها تفاوتش با پیشینیان، داشتن آقا بالاسرهایی در لباس دمکراسی غربی است. یعنی مستقل نیست.
جناب علی عبدالله صالح سی و دو سال است که یمن را پشت قباله انداخته و با حمایت اربابان قدرتمند بر این سرزمین فقرزدۀ محروم جابرانه حکومت می کند. تازگیها هم هوا برش داشته که می خواهد با تغییر قانون اساسی به رئیس جمهور مادام العمر تبدیل شود.
وضعیّت در دیگر کشورهای عربی و اسلامی هم اگر بدتر از این نباشد، بهتر نیست. فساد، غارت، قتل، سرکوب و خفقان در تمامی این کشورها بیداد می کند و این تنها وجه مشابه آنها نیست. حاکمان مستبد و سرکوبگر برای حفظ سلطه سر در آخور یگانه ابرقدرت جهان دارند و بهایش را هم تمام و کمال از جیب مردم محروم سرزمین خویش پرداخته اند.
بدبینی چیز خوبی نیست به شرطی که با دوربینی اشتباه گرفته نشود. سؤال این است. آیا صاحبان سلطه و اربابان تمامیّت طلب این کرۀ خاکی، اجازه خواهند داد که مهار امور به همین سادگی از دستشان خارج شود و رهبرانی جایگزین رهبران فعلی گردند که منافع مردمشان را بر منافع آنها ترجیح دهند؟!
آنها به خطراتی که دیکتاتورهای وابسته را تهدید می کند به خوبی آگاه و واقفند و می دانند که میزان تحمّل هر ملّت تحت ظلم تا چه اندازه است. به نحوۀ برخورد آنها با همین دیکتاتوری ننگین آخوندی نگاه کنید. بر اساس همین ضرب و تقسیمها به این نتیجه رسیده بودند که برای حفظ سلطه رژیم آخوندی به اصلاحاتی نیاز است. بر همین اساس خاتمی را حلوا حلوا کرده و گفتگوی تمدّنهایش را در بوق و کرنا کردند. اصلا عاشق چشم و ابرویش هم نبودند. نگران بودند که مبادا حکومت ولی فقیه با تندرویهایش، پیش از موعد باعث سرنگونی شود و امور به دست اشخاصی بیفتد که دیگر نه تنها حاضر به باج دادن نباشد بلکه تبدیل به الگویی بشوند برای سایر ملّتهای تحت ظلم و ستم منطقه. امّا در هر صورت از آنجایی که سُنبه جناج تندرو تر پر زورتر بود همه نقشه ها نقش بر آب شد و کاسه کوزه ها هم بر سر اپوزیسیونی شکست که هنوز خاطرۀ تلخ گنجانیده شدن در لیست سیاه، حاصل آن دوران را به همراه دارد.
در یک کلام اگر قیامها و خیزشهای دلاورانۀ مردم به پا خاسته، با درایت و آینده نگری همراه نباشد. اگر برای فردای فرار دیکتاتورها برنامه ریزی نکرده باشند. اگر پس از فروپاشی و سرنگونی رژیمهای مستبد، به خانه ها بازگشته و دل خوش دارند که پیروز شده اند، مرتکب اشتباه تاریخی بسیار بزرگی گشته اند که ناله ها و نفرینهای آیندگان را به همراه خواهد داشت.
اینکه بن علی از حکومت خلع شود، خوب است امّا خوبتر آن است که فهمیده و سنجیده عمل شود و بدانند که چه باید بکنند و چه سیستمی باید جایگزین نمایند. رفتن حسنی مبارک و علی عبدالله صالح ها و علی خامنه ایها و هر کوفت و زهرماری از این قبیل، ایده آل است، امّا ایده آلتر آن است که بر اساس تجربیّات تلخ گذشته، از اساس و شالوده به فکر تغییر باشیم و بنایی از دموکراسی بسازیم که هیچ دیکتاتور خیانت پیشه و جنایتکاری نتواند خدشه ای به ساختار آن وارد نماید.
رفتن حسنی مبارک و آمدن احتمالی البرادعی که پریروز سراسیمه خودش را به مصر رساند و دیروز هم در تظاهرات روز جمعه شرکت کرد، شاید بتواند قدری رنگ و لعاب دموکراسی بر در و دیوار این سرزمین کهن بزند و اوضاع اقتصادی را تا حدودی جمع و جور کند، امّا باید اندیشید که البرداعی با اشاره کدام سرانگشتها اینگونه سراسیمه خودش را به مصر رساند و اعلام آمادگی کرد؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر