این سیل خروشان، وین مردم بیدار
هم عاشق و پُر شور، فرزانه و هشیار
با عزم چو پولاد، در راه رهایی
آتش کشد او بر، عمّامه و دستار
القصّه دو تا هست، یک خلق و دگر خصم
خلقی شود آزاد، آن یک چو گرفتار
البتّه که خلق است، توفنده و پر شور
نکبت زده شیخ است، بیچاره چو مُردار
یک عمر مکیدند، زالو صفتان خون
با نام ولایت، زین شیوه و رفتار
امروز که ایران، پر جوش و خروش است
آتش زده بر این، ریشوی دغلکار
وقت است که از بُن، بیرون کشد این شرّ
سوزد همه آثار، زین قوم تبهکار
ایران من است این، یا شوق شکفتن
کاینگونه درخشد، بر تارک ادوار؟!
این پاک وطن را، خورشید جهان است
زیباتر از ایران، دیدی تو به اعصار؟!
فرزند رشیدش، برگشته به میدان
تا کاوه صفت او، کوبد سر این مار
با نام رهایی، جان می دهد آسان
در کوی و خیابان، یا آنکه سرِ دار
فردا که رهیدی، از قید غُل و بند
از آنهمه عاشق، یاد آر تو یاد آر .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر