حریم عشق را درگَه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
حافظ
.jpg)
هر چه آمد بر سرم، از دست بی پروا دل است
کار دل هم قصّه یی جانکاه و بس بی حاصل است
عاشقان را با گِل رنج و تَعب بسرشته اند
خواب راحت دارد آنکس هوشیار و عاقل است
عشق را گر مایلی از خود گذشتن بایدت
جان شیرین بین ما و عشق اندر حائل است
عشق دریایی است موّاج و پر از بیم و بلا
آنچه ناپیدا در این دریا، سواد ساحل است
عاشقان غوّاص دریایند، در سودای دُر
آنکه دُر در جوی جوید، زین حکایت غافل است
دور گردون را سر مهر و مدارا نیست، نیست
دل منه بر او که کارش دورهای باطل است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر