از جنس سرو و لاله، در باغ و در گلستان
*
ما شهرت ستاره،سو سوزنان به شبها
خورشید جاودانیم، در اوج این شبستان
*
یکدم فرو نمانیم از شوق و شور رفتن
صدها فسانه از ماست، بر تارک نِیستان
*
هر جا که پا نهادیم، شد چشمه ها خروشان
هر جا که خون فشاندیم، شد سبز دشت و بستان
*
ما بیقرار و سرخوش، از ایل عاشقانیم
بی باده مست مستیم، در خیل مِی پرستان
*
پرورده روزگاران با دست زخمی خویش
خوشبوترینِ گُلها، در قلب این گلستان
*
از باد و برف و بوران، هرگز نمی هراسیم
ما حرمت بهاریم، در ماتم زمستان.
۱ نظر:
سلام هادی جان خوبی شعر جانانه ای بود
ارسال یک نظر