درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

چهارشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۷

بُغض کودکانه


نگاه معصومانه ات را کدامین ستاره
تاب خواهد آورد
در سحرگاهی که به اندازۀ یک غروب
دلگیر و ملالت آور است؟!
کودکان سرزمین به تاراج رفته
کودکانِ سرزمین ثروتهای بیکران
کودکانِ خاکی که تاریخ و فرهنگ
از سرچشمۀ زلال آن
بر دشتهای بیکران بشریٌت، جاری شد
کودکان ایران را می گویم
با دستانی که هنوز به اندازه یک ساقۀ سبز نورس
تُرد و شکننده اند
و چشمانی که معصومیٌت، ذاتی آنهاست
درخیابانهای بیرحم زندگی
رنج و حسرت و اندوه تجربه می کنند
اینجا روایت ملموس سیطرۀ اهریمن کریه فقر
بر فرشتۀ معصومٌیت
بیش از هر کجای این زمین، مفهوم است
می دانم،
بغض کودکانه ات را دیری است که مردانه فرو خورده ای
تا شاید شباهنگام
با دستان کوچکت، که به تنهایی از مغز تمامی لاشخورهای روی این زمین
بزرگتر است
لقمه نانی به مادر بیمار
وخواهران و برادران رنجورت برسانی
می دانم که در لحظه لحظۀ تلخ روزمره
طعم رذیلانه ترین نیشخندها و عتاب های
آدمکهای شیکپوشِ به ظاهر متمدٌن را
به جان می خری
نامت هر چه می خواهد، باشد
امٌا قربانی، بی هیچ واسطه ای
پسوند نام توست
قربانیِ سرزمینی که حاکمان مفتخور آن
با شکمبه های فربه و سیری ناپذیر
هنوز پس از قرنهای قرن
مشکلشان، در پای چپ و راست
در هنگام ورود به مَوال است
قربانی سرزمینی که بسیار از مردمانش
نان به نرخ روز می خورند
و تو در این بحبوحه هنوز زندگی نکرده
محکومی به نوشیدن جامی که از شوکران
تلختر است
محکومی که در لابلای چرخهای قدرت
صدای شکستن استخوانهای خود را
که در واقع صدای خرد شدن تندیس عدالت است
بشنوی
و هنوز چشم به جهان نگشوده
طعم تلخ و گزنده فقر را بچشی
تا سرسپردگان به تسبیح و سجاده و عبا و عمامه
از برکت رنج و محنت تو
بُرج و بارو بنا کنند
و در حالی که عدالت علی را بر محراب و منبر
با صدای گوشخراش فریاد می کنند
دردل به ساده دلان بخندند
و شباهنگام سیر و سرخوش از دود و دَم
ثروت و سرمایه به غارت برده را باز شمارند.
راستی، نگاه معصومانه ات را کدامین ستاره
تاب خواهد آورد؟؟؟!

هیچ نظری موجود نیست: