درباره من

عکس من
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

سه‌شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۵

اینک تو ایستاده بر آستانه درگاه تاریخ

می شناسمت و می دانم که تنها تویی
که از این گذرگاه صعب و سنگلاخی
بار امانت به دوش
به سلامت گذر خواهی کرد
و برای خاکی که به اندازۀ خون، سرخ است
و بی اندازه ز رنج، زرد و رنگ پریده
داروی التیام به ارمغان خواهی آورد

پیش از تو بودند بسیار کسان
که به نیٌت عبور
کفش و کلاه کرده بودند
اما
هیهات که سرمای وحشی زمستان
و گرمای طاقت فرسای تابستان
امانشان نداد چندان
که به سلامت، طیٌ طریق کنند

اینک تو
ایستاده بر آستانه درگاه تاریخ
با دستانی شگرف و داستانی سرشار از حماسه و عشق
که آینده را رقم خواهند زد

آندم که رهروان این راه پر هراس
تکاتک و گهگاه چند به چند
چونان برگ که از شاخه های درخت پاییز
فرو می غلتیدند
تو با نگاهی که اضطراب در گرمگاه قلب تپنده اش
جایی نداشت
ایستاده، فقط و فقط به عبور می اندیشیدی
و به اینکه چگونه باید
با چنگ و ناخن و دندان، به سوی آینده ره گشود

اینک تمامی سرداران نامی تاریخ
از دوردستهای دور
و از بلندای ابرهای سپید
چشمان خویش بر گامهای تو سپرده اند
و به تماشای حماسه ای نشسته اند
که در شُرُفِ وقوع و به بار نشستن است

می شناسمت و می دانم که تنها تویی
که به یک قرن انتظار
در طلب گوهر گرانبهای بی بدیل
خاتمه خواهی داد

26 dec. 2006

هیچ نظری موجود نیست: